گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۸

عاشقم از عاشقان نگریختم
وز مصاف ای پهلوان نگریختم
حمله بردم سوی شیران همچو شیر
همچو روبه از میان نگریختم
قصد بام آسمان می داشتم
از میان نردبان نگریختم
چون که من دارو بدم هر درد را
از صداع این و آن نگریختم
هیچ دیدی دارو کز دردی گریخت
داروم من همچنان نگریختم
پیرو پیغامبران بودم به جان
من ز تهدید خسان نگریختم
زنده کوشم در شکار زندگی
زنده باشم چون ز جان نگریختم
چشم تیراندازش آنگه یافتم
که ز تیر خرکمان نگریختم
زخم تیغ و تیر من منصور شد
چون که از زخم سنان نگریختم
بحر قندم از ترش باکیم نیست
سودمندم از زیان نگریختم
شمس تبریزی چو آمد آشکار
ز آشکارا و نهان نگریختم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/07/20 05:10
سعید

مولانا خود تضمینی بر این غزل دارند در غزلِ شماره‌ی 2904 همین دیوان شمس:
عاقبت از عاشقان بگریختی/
وز مصاف ای پهلوان بگریختی/
سوی شیران حمله بردی همچو شیر/
همچو روبه از میان بگریختی/
قصد بام آسمان می‌داشتی ...

1397/10/10 04:01
همایون

عرفان و رازورزی نزد جلال دین همانا پهلوانی انسان است این سلاله از آیین مهر و بازنویسی فرهنگی‌ آن بدست فردوسی و بازیابی فلسفی و عرفانی آن با هوش و زیرکی ابن سینا و سهروردی و دیگران بر جا مانده است
همین ویژگی‌ بدست پهلوانان بکار گرفته شده و سرزمین ایران را تا کنون نگهبان بوده است
عارف همانا پهلوان است و پهلوانی بدون عرفان نزد ایرانیان معنی‌ نمی دهد
هر چند این معنی‌‌ها در طول زمان رشد می‌‌کند و هر دوره شکل و نمود ویژه‌ای به خود میگیرد
مثلاً مقام فنا نزد جلال دین فنا در دوست است که میان دو انسان صورت می‌‌گیرد در حالیکه پیش از او فنا به عنوان آخرین مرحله عرفان فنا در ذات خداوند است