گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۷

می رسد بوی جگر از دو لبم
می برآید دودها از یاربم
می بنالد آسمان از آه من
جان سپردن هر دمی شد مذهبم
اندکی دانستیی از حال من
گر خبر بودی شبت را از شبم
مکتب تعلیم عشاق آتش است
من شب و روز اندرون مکتبم
روی خود بر روی زرد من بنه
دست نه بر سینه‌ام کاندر تبم
گفتمش گویم به گوشت یک سخن
گفت ترسم تا نسوزد غبغبم
گفتمش دور از جمالت چشم بد
چشم من نزدیک اگر چه معجبم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می رسد بوی جگر از دو لبم
می برآید دودها از یاربم
هوش مصنوعی: از لبانم بوی جگر به مشام می‌رسد و دودی از آن برمی‌خیزد.
می بنالد آسمان از آه من
جان سپردن هر دمی شد مذهبم
هوش مصنوعی: آسمان از درد من ناله می‌کند و هر لحظه جان دادن برای من به یک عادت تبدیل شده است.
اندکی دانستیی از حال من
گر خبر بودی شبت را از شبم
هوش مصنوعی: اگر کمی از حال من آگاه بودی، احتمالاً شب‌های تو هم با شب‌های من متفاوت می‌گذشت.
مکتب تعلیم عشاق آتش است
من شب و روز اندرون مکتبم
هوش مصنوعی: مکانی که عاشقان در آن آموزش می‌بینند، جایی پر از شور و اشتیاق است. من همیشه و در هر زمان، در این مکان مشغول یادگیری هستم.
روی خود بر روی زرد من بنه
دست نه بر سینه‌ام کاندر تبم
هوش مصنوعی: دستت را بر روی چهره زرد من بگذار و نه بر سینه‌ام، زیرا در حالت تب و بیماری به سر می‌برم.
گفتمش گویم به گوشت یک سخن
گفت ترسم تا نسوزد غبغبم
هوش مصنوعی: به او گفتم که می‌خواهم چیزی به تو بگویم، اما از این می‌ترسم که اگر بگویم، مبادا چیزی برایم به خطر بیفتد یا از دست برود.
گفتمش دور از جمالت چشم بد
چشم من نزدیک اگر چه معجبم
هوش مصنوعی: به او گفتم که دوری از زیبایی تو برای من خوب است، اما چشم حسد به من نزدیک است، با اینکه از این وضعیت شگفت‌زده‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۵۷ به خوانش عندلیب