گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۰

خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم
عاشق هدیه نیم عاشق آن دست توام
سنقر دانه نیم ایبک بند دامم
از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان
گر من آن را قدح خاص ندانم عامم
غنچه و خار تو را دایه شوم همچو زمین
تا سمعنا و اطعنا کنی ای جان نامم
ملخ حکم تو تا مزرعه‌ام را بچرید
گر نگردم تلف تو علف ایامم
ساقی صبر بیا رطل گرانم درده
تا چو ریگش به یکی بار فروآشامم
گوییم شپشپی و چون پشه بی‌آرامی
چون دلارام نیابم به چه چیز آرامم
همچو دزدان ز عسس من همه شب در بیمم
همچو خورشیدپرستان به سحر بر بامم
مهر غیر تو بود در دل من مهر ضلال
شکر غیر تو بود در سر من سرسامم
به زبان گر نکنم یاد شکرخانه تو
کام و ناکام بود لذت آن در کامم
خبر رشک تو می آرد اشک تر من
نه به تقلید بل از دیده دهد پیغامم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۵۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/01/04 16:04
رها صوفی

سلام
سنقر و ابیک یعنی چی ؟

1395/01/04 16:04
حُسام الدین

سلام بر مهربان
سنقر : مرغ ، پرنده ی شکاری و یا باز ، از پرندگان است .
ایبک : بت یا محبوب ، معشوق

1395/10/27 02:12
آرش

منظور از «ایبک» در اینجا غلام و بنده است.

1397/02/01 19:05
نادر..

عاشق هدیه نیم، عاشق آن دست توام...

1398/03/16 16:06
Vafa

بسیار بسیار بسیار زیبا و دلنشین سرودن مگر میشود این شعر را خواند و محبوب در نظر نیاید درود فراوان بر حضرت مولانا

1401/09/22 10:11
فرزانه پورعلیرضا

کاش یک عزیزی بیت های ششم، دهم و یازدهم را معنی می کرد. سپاس