غزل شمارهٔ ۱۶۴۶
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم
مشتری وار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم
نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم
تا سبووار همه بر خم خمار زنیم
تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم
چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد
واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم
وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند
ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم
خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدار زنیم
می کشانند سوی میمنه ما را به طناب
خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم
شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی
خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم
پاره پاره شود و زنده شود چون که طور
گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم
هله باقیش تو گو که به وجود چو توی
سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵: گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیمغزل شمارهٔ ۱۶۴۷: روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که ما با نگاه خود به محبوبمان توجهی کامل خواهیم کرد و بر چهرهاش مانند گل سرخ نظاره میکنیم.
مشتری وار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
هوش مصنوعی: ما با ظرافت و زیبایی به موی معشوقهام نگاه میکنیم و در همین حال، شور و هیجان را در میان تمام مردم به وجود میآوریم.
اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم
هوش مصنوعی: ما در آن باغ زیبا مانند نسیم صبا حرکت میکنیم و بر روی شکوفهها و درختان زیبای سمن، نوازش برمیزنیم.
نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم
تا سبووار همه بر خم خمار زنیم
هوش مصنوعی: گاهی ما در زندگی مانند کوزهگری هستیم که لحظاتی را صرف ساختن و ایجاد میکنیم و در لحظاتی دیگر مانند کسی که در حال نوشیدن است، لذت میبریم. در نهایت، همه ما به یک نوع شور و شوق و حال و هوا میرسیم که باعث میشود به غم و اندوههای زندگی بیتوجه شویم.
تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم
هوش مصنوعی: تا چه زمانی به خواندن نامهها مشغول خواهیم بود؟ زمانی که به ما شراب برسد، نامه را برای یک لحظه روی سر عمامهمان قرار میدهیم.
چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد
واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادکامی ناشی از زیبایی چهره تو به حدی است که لازم است چند نغمه خوش بر روی آن بزنیم.
وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند
ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم
هوش مصنوعی: زمانی که شور و اشتیاق به اوج خود میرسد، فرصتی برای نگه داشتن و کنترل حالتی که در آن هستیم وجود ندارد. ما که در حال مستی هستیم، اصلاً نمیدانیم چه میزان باید از این احساسات بزنیم یا پیش برویم.
خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدار زنیم
هوش مصنوعی: خاک عادی در دست برادران واقعی تبدیل به طلا میشود، اما خاکی که در چشم این دنیا است، بیرحم و غدار به نظر میرسد.
می کشانند سوی میمنه ما را به طناب
خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم
هوش مصنوعی: ما را به سمت خوشبختی میکشانند و با طناب شادی و لذت، از این بار سنگین به رازهای پنهان میرسانند.
شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی
خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم
هوش مصنوعی: جهان از زیبایی چهره خشمگین روشن و شاداب شده است. بیایید تا آتش را در کسب و کارمان روشن کنیم و فعالیت کنیم.
پاره پاره شود و زنده شود چون که طور
گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی که دل به عشق و زیبایی الهی جلا پیدا کند، میتواند از هر نوع حالت سرد و بیروحی جدا شود و به حیات و نشاط تازهای دست یابد، همچون شعلهای که با برق و نور خود کوهها و درهها را روشن میکند.
هله باقیش تو گو که به وجود چو توی
سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم
هوش مصنوعی: بیا بگو که وجودی مانند تو سرد و بیروح است و این ناراحتکننده است که ما دربارهاش صحبت کنیم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/09/05 04:12
همایون
بگذران از جان ما سؤ القضا
وامبر ما را ز اخوان صفا
غزل اخوان صفا در ستایش این گروه عارفان که در صدد نام نبودند
و بسیار از علم و دانش و فلسفه یونانیان و آموزههای زرتشت و افلاطون و فیثاغورث و دیگران بهره میبردند
همان گونه که جلال دین هرگز جزم اندیش نبود و از همه علوم و اندیشهها در عین نظر بازی و رازورزی برخوردار بود
اینگونه است که عرفان هم همواره راه تعالی خود را میپیماید و چون آب راکد در چاله یی نمی ماند
1398/03/07 09:06
باسلام این غزل موضوع برنامه 384 و ارتباط آن با داستان سلطان محمود و غلام هندو در مثنوی معنوی و پیام تبدیل کرم به شاپرک در سایت Parvizshahbazi.com