غزل شمارهٔ ۱۶۴۶
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم
مشتری وار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم
نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم
تا سبووار همه بر خم خمار زنیم
تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم
چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد
واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم
وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند
ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم
خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدار زنیم
می کشانند سوی میمنه ما را به طناب
خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم
شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی
خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم
پاره پاره شود و زنده شود چون که طور
گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم
هله باقیش تو گو که به وجود چو توی
سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵: گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیمغزل شمارهٔ ۱۶۴۷: روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/09/05 04:12
همایون
بگذران از جان ما سؤ القضا
وامبر ما را ز اخوان صفا
غزل اخوان صفا در ستایش این گروه عارفان که در صدد نام نبودند
و بسیار از علم و دانش و فلسفه یونانیان و آموزههای زرتشت و افلاطون و فیثاغورث و دیگران بهره میبردند
همان گونه که جلال دین هرگز جزم اندیش نبود و از همه علوم و اندیشهها در عین نظر بازی و رازورزی برخوردار بود
اینگونه است که عرفان هم همواره راه تعالی خود را میپیماید و چون آب راکد در چاله یی نمی ماند
1398/03/07 09:06
باسلام این غزل موضوع برنامه 384 و ارتباط آن با داستان سلطان محمود و غلام هندو در مثنوی معنوی و پیام تبدیل کرم به شاپرک در سایت Parvizshahbazi.com