گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۴۲

ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم
گوش خود بر دم شش تای طرب بنهادیم
دل رنجور به طنبور نوایی دارد
دل صدپاره خود را به نوایش دادیم
به خرابات بدستیم از آن رو مستیم
کوی دیگر نشناسیم در این کو زادیم
ساقیا زین همه بگذر بده آن جام شراب
همه را جمله یکی کن که در این افرادیم
همه را غرق کن و بازرهان زین اعداد
مزه‌ای بخش که ما بی‌مزه اعدادیم
دل ما یافت از این باده عجایب بویی
لاجرم از دم این باده لطیف اورادیم
از برون خسته یاریم و درون رسته یار
لاجرم مست و طربناک و قوی بنیادیم
همه مستیم و خرابیم و فنای ره دوست
در خرابات فنا عاقله ایجادیم
هله خاموش بیارام عروسی داریم
هله گردک بنشینیم که ما دامادیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۴۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/09 07:02
نادر..

ساقیا زین همه بگذر بده آن جام شراب
همه را جمله یکی کن که در این افرادیم..

1402/07/14 00:10
غلامرضا عباسی

سلام  و  عرض  ادب   حضور  گنجور  محترم  و  اهل  دل  و  تک تک  بینندگان  صاحبدل  صفحات  وزین  و  پر معنای  گنجور    نازنین

جسارتا  در  کتابی  بنام  «  کتاب  سرنوشت  »   نوشته ی  مرحوم    مردم  شناس  گواتمالایی  و  عضو  ارشد  پیشین  انجمن  ریش سفیدان  مایا   ،  کارلوس  باریوس   ترجمه ی    مهرداد  وثوقی  و  نشر   گل آذین  تهران    ،    در  مورد   خاستگاه  انسان   نوشته  شده  بود  که   خاستگاه  انسان  از   سیاره ای  در  اطراف   ستاره ی  مایا   در  خوشه ی   ثریا   (   پروین  )  یا  هفت خواهران   در  صورت  فلکی  گاو   میباشد   .

این  غزل   بسیار  زیبای  مولانا  هم  با   افتادن   انسان   از  ثریا   شروع  میشود   و  در   ادامه   بر   نادرست  بودن  اعداد  و   جدایی   آنها    و  درست  بون  افراد  و  یکی  بودن   انسانها  اشاره  میکند   ،     برایم   این  تقارن  مطلب   خیلی  جالب   هست  و  خواستم   شما  را  در  این  شادی   سهیم   بدانم   .

خدا  نگهدارتان

1403/06/31 19:08
Mostafa Goodarzi

درود فراوان 

در مورد خوانش سرکارخانم عندلیب در مصرع دوم رَسته درست و  نه رُسته

1403/07/04 04:10
فاطمه زندی

از برون خَسته و از درون رُسته

گویا جان ما این توانایی شگرف را دارد که در برابر‌ کدورت‌هایی که از بیرون می‌رسد صفای خود را حفظ کند. گویا جان ما از این توانایی حیرت‌انگیز برخوردار است که فارغ از طعم و بوی جهان بیرون، هر روز پاک‌تر و خوش‌بوی‌تر شود. گویا ما این توانایی را داریم که گر چه بیرون‌مان زخمی حوادث است(خستهٔ یار) اما درون‌مان در کار رُستن بماند(رُستهٔ یار).
البته که جان ما از حوادث بیرون اثر می‌پذیرد، اما خوش به حال جان‌هایی که به توانایی حیرت‌انگیز خود واقف‌اند و در اثر عشق به خداوند و اعتماد به او، هر روز خوش‌بوتر و صافی‌تر می‌شوند:

از برون خستهٔ یاریم و درون رُستهٔ یار
لاجرم مست و طربناک و قوی‌بنیادیم
(کلیات شمس، غزل ۱۴۸۲)

و گفت: «چون سِرّ من به وفا و به عهد ایستاده باشد، هیچ باک ندارم از حوادث که در روزگار پدید آید.»
▪️(ابوبکر واسطی: تذکرة‌الاولیاء، تصحیح شفیعی کدکنی، ص۸۰۶)

 

درود البته استاد شهبازی رَسته ی یار خواندند 

..و یار می تواند از درون ما را آزاد و رها کند و خلاصی بخشد