غزل شمارهٔ ۱۶۴۱
من چو در گور درون خفته همیفرسایم
چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم
نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم
مرده و زنده بدان جا که توی آن جایم
مثل نای جمادیم و خمش بیلب تو
چه نواها زنم آن دم که دمی در نایم
نی مسکین تو با شکرلب خو کردهست
یاد کن از من مسکین که تو را می پایم
چون نیابم مه رویت سر خود می بندم
چون نیابم لب نوشت کف خود می خایم
غزل شمارهٔ ۱۶۴۰: گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنمغزل شمارهٔ ۱۶۴۲: ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من چو در گور درون خفته همیفرسایم
چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم
هوش مصنوعی: من همچون کسی که در گور خوابیده، درون خود را میپوسانم و وقتی تو به دیدارم بیایی، از تاریکی بیرون میآیم.
نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم
مرده و زنده بدان جا که توی آن جایم
هوش مصنوعی: به زبان ساده، این بیت بیانگر حالتی است که فرد به همین فکر میکند که در روز رستاخیز، وقتی که فرشتگان صور میزنند و انسانها از خواب غفلت بیدار میشوند، چه انتظاری خواهد داشت. او اشاره میکند که مردگان و زندگان در آن جا جمع میشوند و او در آن مکان حاضر است، و از خود میپرسد که در آن وضعیت چه کار باید بکند.
مثل نای جمادیم و خمش بیلب تو
چه نواها زنم آن دم که دمی در نایم
هوش مصنوعی: مثل نای بیصدا هستم و نمیتوانم بدون لب تو آواز بخوانم. در لحظهای که نای من مملو از نفس تو باشد، آنگاه میتوانم نواهایی زیبا را اجرا کنم.
نی مسکین تو با شکرلب خو کردهست
یاد کن از من مسکین که تو را می پایم
هوش مصنوعی: نی، که به دلیل بینواییاش به شکر لبان تو عادت کرده، به یاد من بیچاره باش که به دنبال تو هستم.
چون نیابم مه رویت سر خود می بندم
چون نیابم لب نوشت کف خود می خایم
هوش مصنوعی: وقتی که نتوانم چهره زیبای تو را ببینم، دل خود را میزنم و وقتی که نتوانم لبهای تو را ببینم، دستان خود را به زمین میزنم.