غزل شمارهٔ ۱۶۳۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۳۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
عقل از عقال امده و ان بندی بوده که زانوی شتر ان را با ان می بسته اند که نجنبند و به فارسی انرا زالیانه و به لری زالنه می گویند
انچه که به گرد فوطه عرب ها به سر دارند هم عقال میگویند
باده تو به کف و باد تو اندر سر ماست
این باد در سر هم می تواند هوای کسی در سر پروراندن باشد :
هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
هم باد نخوت و کبریاء،
که نفس خواستن یک بزرگ خود موجبات بزرگی خواهنده را پدید می آورد:
داغ بلندان طلب ای هوشمند
تا شوی از داغ بلندان بلند
...
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
...
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمه نانی نانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
...
هر که به جد تمام در هوس ماست ماست
هر که چو سیل روان در طلب جوست جوست
گویند وقتی یوسف را در بازار مصر می فروختند پیرزنی تمها داراییش خروسش را برداشت و بدان سو شتافت. گفتندش چه می کنی، که او را به هم وزنش طلا و جواهر نمی دهند، گفت می دانم، ولی می دوم تا دست کم نامم در فهرست خواستگاران وی باشد!
پوزش می خواهم: تنها داراییش
مشتاقم و مشتاقی
من دور و تو الحاقی...
ن.ت