غزل شمارهٔ ۱۶۳۰
گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
ور لبش جور کند از بن دندان بکشم
ور بسوزد دل مسکین مرا همچو سپند
پای کوبان شوم و سوز سپندان بکشم
گر سر زلف چو چوگانش مرا دور کند
همچنین سجده کنان تا بن میدان بکشم
لعل در کوه بود گوهر در قلزم تلخ
از پی لعل و گهر این بخورم آن بکشم
این نبودهست و نباشد که من از طنز و گزاف
گهر از ره ببرم لعل بدخشان بکشم
رخم از خون جگر صدره اطلس پوشید
چه شود گر ز خطا خلعت سلطان بکشم
من چو در سایه آن زلف پریشان جمعم
لازمم نیست که من راه پریشان بکشم
همرهانم همه رفتند سوی رهزن دل
بگشایید رهم تا سوی ایشان بکشم
گر کسی قصه کند بارکشی مجنونی
از درون نعره زند دل که دو چندان بکشم
ور به زندان بردم یوسف من بیگنهی
همچو یوسف بروم وحشت زندان بکشم
گر دلم سر کشد از درد تو جان سیر شود
جان و دل تا برود بیدل و بیجان بکشم
شور و شر در دو جهان افتد از عنبر و مشک
چونک من دامن مشکین تو پنهان بکشم
غزل شمارهٔ ۱۶۲۹: دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورمغزل شمارهٔ ۱۶۳۱: در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۳۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1392/02/25 23:04
امین کیخا
از بن دندان یعنی از صمیم دل خاقانی در دیوانش به کار برده و نیز اینجا مولانا
1392/02/25 23:04
امین کیخا
قلزم دریای سرخ است
1392/02/25 23:04
امین کیخا
با توجه به فارسی بودن قصه نگارش درست ان قسه است
1392/02/26 00:04
امین کیخا
گویا دعا و نیای حافظ باز گفت شده که خدایا به دوستان رسان بازم