غزل شمارهٔ ۱۶۱۸
علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم
به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم
به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم
چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم
بروی ای عالم هستی همه را پای ببستی
تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷: بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارمغزل شمارهٔ ۱۶۱۹: تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم
به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم
هوش مصنوعی: عشق دانش و دانشی است که از دلایل و برهانها برمیخیزد. من از عمق وجودم به این حقیقت میرسم و میخواهم به سراغ چشمه حیات بروم؛ خواستهام این است که حتی اگر پایم به مرگ برسد، باز هم در این مسیر قدم بگذارم.
به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم
چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم
هوش مصنوعی: به چه کسی پناه ببرم و به چه کسی تکیه کنم، وقتی که به دنیای پرآشوب مینگرم و سرنوشتم از قبل تعیین شده است؟ نه من فرمانروایی هستم و نه مقام وزارتی دارم.
بروی ای عالم هستی همه را پای ببستی
تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم
هوش مصنوعی: ای موجودی که به تمام عالم تسلط داری، تو همه را به بند کشیدهای. حتی اگر جان من به تو بستگی داشته باشد، هرگز نمیپذیرم.