گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۱۷

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم
توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم
ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم
هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم
تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی
تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم
جز عشقت نپذیرم جز زلف تو نگیرم
که در این عهد چو تیرم که بر این چنگ چو تارم
تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن
ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم
توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم
هوش مصنوعی: من هیچ کسی جز تو در زندگی‌ام ندارم که زیبا و دلنواز باشد. ای دوست، آرامش دل من را از من نگیر و مرا مضطرب نکن.
ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم
هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بد رفتاری تو غمگینم و جز عشق تو انتخاب دیگری ندارم. هیچ آرزویی جز این عشق ندارم و به غیر از این کار دیگری نمی‌کنم.
تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی
تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی، زیبا و باوقار هستی و من به حمایت و پشتیبانی تو افتخار می‌کنم که زندگی‌ام به دلیل تو سامان یافته است.
جز عشقت نپذیرم جز زلف تو نگیرم
که در این عهد چو تیرم که بر این چنگ چو تارم
هوش مصنوعی: جز عشق تو هیچ چیز را قبول نمی‌کنم و جز موهایت چیزی را نمی‌گیرم. زیرا در این زمان مانند تیری هستم که بر چنگ نشسته‌ام و مانند تار و پود آن.
تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن
ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم
هوش مصنوعی: جسم ما را روح و جان ببخش و همه چیز را ارزشمند و باارزش کن. شادی و سرور را مانند چشمه‌ای زنده و جاری کن و به سوی بهشت و زیبایی طبیعت راهنمایی کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۱۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/11/19 14:02

با سلام وسپاس/ بیت آخر از قلم افتاده است: "برو ای عالم هستی همه را پای ببستی / تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم"

1396/09/08 11:12
سریاس

سلام
این بیتی که فرمودین مربوط به غزل 1618 می‌باشد