غزل شمارهٔ ۱۶۰۹
چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم
دو جهان را و نهان را همه از کار برآرم
ز پس کوه برآیم علم عشق نمایم
ز دل خاره و مرمر دم اقرار برآرم
ز تک چاه کسی را تو به صد سال برآری
من دیوانه بیدل به یکی بار برآرم
چو از آن کوه بلندم کمر عشق ببندم
ز کمرگاه منافق سر زنار برآرم
بر من نیست من و ما عدمم بیسر و بیپا
سر و دل زان بنهادم که سر از یار برآرم
به تو دیوار نمایم سوی خود در بگشایم
به میان دست نباشد در و دیوار برآرم
تا چه از کار فزایی سر و دستار نمایی
که من از هر سر مویی سر و دستار برآرم
تو ز بیگاه چه لنگی ز شب تیره چه ترسی
که من از جانب مغرب مه انوار برآرم
تو ز تاتار هراسی که خدا را نشناسی
که دو صد رایت ایمان سوی تاتار برآرم
هله این لحظه خموشم چو می عشق بنوشم
زره جنگ بپوشم صف پیکار برآرم
هله شمس الحق تبریز ز فراق تو چنانم
که هیاهوی و فغان از سر بازار برآرم
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸: چه
کسام من؟ چه کسام من؟ که بسی وسوسهمندمغزل شمارهٔ ۱۶۱۰: منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم
دو جهان را و نهان را همه از کار برآرم
هوش مصنوعی: وقتی که از میخانه دوست قدحی را بالا بزنم، تمام عالم و رازهای درون آن را از کار میاندازم و به هم میزند.
ز پس کوه برآیم علم عشق نمایم
ز دل خاره و مرمر دم اقرار برآرم
هوش مصنوعی: پس از عبور از کوه، علم و دانش عشق را به نمایش میگذارم و از دل سنگی و سخت، با صدای اقرار و اعتراف سخن میگویم.
ز تک چاه کسی را تو به صد سال برآری
من دیوانه بیدل به یکی بار برآرم
هوش مصنوعی: اگر تو سالها در تلاش باشی تا کسی را از چاهی بیرون بیاوری، من، دیوانه و بیدل، میتوانم در یک لحظه کسی را نجات دهم.
چو از آن کوه بلندم کمر عشق ببندم
ز کمرگاه منافق سر زنار برآرم
هوش مصنوعی: وقتی از آن کوه بلند عشق را به خودم ببندم، از کمرگاه انسانهای ن hypocritical آزاد شده و رهایی میيابم.
بر من نیست من و ما عدمم بیسر و بیپا
سر و دل زان بنهادم که سر از یار برآرم
هوش مصنوعی: من متعلق به چیزی نیستم و وجودم خالی است. من بدون هویت و تا حدودی بیمعنا هستم. تمام وجود و احساساتم را وقف این کردهام که از یار خود سر بلند کنم و به او نزدیک شوم.
به تو دیوار نمایم سوی خود در بگشایم
به میان دست نباشد در و دیوار برآرم
هوش مصنوعی: من به تو نشان میدهم که در دل خود چقدر به تو نزدیک هستم و در را به رویت باز میکنم. در اینجا هیچ مانعی وجود ندارد و من همه چیز را برای تو فراهم میکنم.
تا چه از کار فزایی سر و دستار نمایی
که من از هر سر مویی سر و دستار برآرم
هوش مصنوعی: تا چه اندازه میخواهی در کار خود پیشرفت کنی و خود را نشان دهی؟ من نیز به اندازه هر مویی که دارم، میتوانم به ظهور و قدرت برسم.
تو ز بیگاه چه لنگی ز شب تیره چه ترسی
که من از جانب مغرب مه انوار برآرم
هوش مصنوعی: نگران نباش، در تاریکی شب و در این زمان نامناسب، تو نمیبایست بترسی؛ چرا که من با نورهای زیبایی از سمت غرب میآیم و همه چیز را روشن میکنم.
تو ز تاتار هراسی که خدا را نشناسی
که دو صد رایت ایمان سوی تاتار برآرم
هوش مصنوعی: تو از تاتار میترسی چون به خدا ایمان نداری، زیرا اگر به او ایمان داشتی، من برای دفاع از ایمانم دوصد پرچم به سوی تاتار خواهم برد.
هله این لحظه خموشم چو می عشق بنوشم
زره جنگ بپوشم صف پیکار برآرم
هوش مصنوعی: ای دوست، در این لحظه که ساکت هستم، میخواهم عشق را بنوشم و زره جنگی بپوشم تا در میدان نبرد حاضر شوم.
هله شمس الحق تبریز ز فراق تو چنانم
که هیاهوی و فغان از سر بازار برآرم
هوش مصنوعی: من به قدری از دوری تو ناراحت و مضطرب هستم که اگر در بازار باشم، فریاد و نالهام بلند میشود.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۰۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/11/18 16:02
کسری یک
در این بیت:
ز تک چاه کسی را تو به صد سال برآری
ز ته چاه صحیح است: لطفا تصحیح کنید.
1397/05/13 00:08
شهلا
در بیت هشتم: تو زبیگانه چه لنگی؟ زشب تیره چه ترسی؟