گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰

مفروشید کمان و زره و تیغ ، زنان را
که سزا نیست سلح‌ها به جز از تیغ زنان را
چه کند بنده صورت کمر عشق خدا را
چه کند عورت مسکین سپر و گرز و سنان را
چو میان نیست کمر را به کجا بندد آخر
که وی از سنگ کشیدن بشکستست میان را
زر و سیم و در و گوهر نه که سنگیست مزور
ز پی سنگ کشیدن چو خری ساخته جان را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
تو در آن سایه بنه سر که شجر را کند اخضر
که بدان جاست مجاری همگی امن و امان را
گذر از خواب برادر به شب تیره چو اختر
که به شب باید جستن وطن یار نهان را
به نظربخش نظر کن ز میش بلبله تر کن
سوی آن دور سفر کن چه کنی دور زمان را
بپران تیر نظر را به مؤثر ده اثر را
تبع تیر نظر دان تن مانند کمان را
چو عدواید تو گردد چو کرم قید تو گردد
چو یقین صید تو گردد بدران دام گمان را
سوی حق چون بشتابی تو چو خورشید بتابی
چو چنان سود بیابی چه کنی سود و زیان را
هله ای ترش چو آلو بشنو بانگ تعالوا
که گشادست به دعوت مه جاوید دهان را
من از این فاتحه بستم لب خود باقی از او جو
که درآکند به گوهر دهن فاتحه خوان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مفروشید کمان و زره و تیغ ، زنان را
که سزا نیست سلح‌ها به جز از تیغ زنان را
هوش مصنوعی: نمی‌توانید کمان و زره و شمشیر را به زنان بفروشید، زیرا این کار نادرست است و نباید جنگ را فقط به سلاح‌های مردان نسبت داد.
چه کند بنده صورت کمر عشق خدا را
چه کند عورت مسکین سپر و گرز و سنان را
هوش مصنوعی: بنده چگونه می‌تواند زیبایی کمر عشق خدا را توصیف کند؟ همان‌طور که پوشش و سپر یک انسان ضعیف نمی‌تواند جلوی شمشیر و نیزه را بگیرد.
چو میان نیست کمر را به کجا بندد آخر
که وی از سنگ کشیدن بشکستست میان را
هوش مصنوعی: وقتی که میانه کار نقصی وجود داشته باشد، دیگر هیچ جایی برای ادامه دادن باقی نمی‌ماند. در واقع، وقتی او از پس مشکلات برنیامده است، چگونه می‌تواند این کمبود را جبران کند؟
زر و سیم و در و گوهر نه که سنگیست مزور
ز پی سنگ کشیدن چو خری ساخته جان را
هوش مصنوعی: طلا و نقره و جواهرات، همگی چیزهایی بی‌ارزش و فریبنده‌اند؛ مانند سنگی که برای جلب توجه ساخته شده است. باید از دنیا و مادیات جدا شد و به روح و جان اهمیت داد.
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
هوش مصنوعی: با دو یا چند نادان نشین و در کنار آنها نمانید، زیرا اینگونه ممکن است در راه درست دور شوید. باید از انسان‌های بزرگ و با روحانیت یاد بگیرید تا به حقیقت جان و جهان پی ببرید.
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
هوش مصنوعی: به درستی به آن نگاه کن که از نور و زیبایی سرشار است، زیرا در این نگاه می‌توانی حقیقت و واقعیت را بیابی.
تو در آن سایه بنه سر که شجر را کند اخضر
که بدان جاست مجاری همگی امن و امان را
هوش مصنوعی: در آن سایه سر خود را قرار ده که درختان سبز می‌شود، زیرا در آنجا همه راه‌ها و مسیرها امن و مطمئن است.
گذر از خواب برادر به شب تیره چو اختر
که به شب باید جستن وطن یار نهان را
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصد و یافتن یار پنهانی، باید از خواب و خواب‌آلودگی عبور کنی، همان‌طور که ستاره‌ها در شب تار به جستجوی خود می‌پردازند.
به نظربخش نظر کن ز میش بلبله تر کن
سوی آن دور سفر کن چه کنی دور زمان را
هوش مصنوعی: به زیبایی نگاه کن و مانند بلبلان شعر بگو. به سمت دوردست‌ها برو و در این سفر چه می‌توانی در برابر گذر زمان انجام دهی؟
بپران تیر نظر را به مؤثر ده اثر را
تبع تیر نظر دان تن مانند کمان را
هوش مصنوعی: چشم خود را مانند تیر به سوی هدف بتراش و تأثیر آن را بشناس، زیرا تن انسان شبیه به کمان است که تیر از آن پرتاب می‌شود.
چو عدواید تو گردد چو کرم قید تو گردد
چو یقین صید تو گردد بدران دام گمان را
هوش مصنوعی: وقتی دشمن به تو نزدیک می‌شود، مانند کرم نرم و آسیب‌پذیر می‌شوی؛ و وقتی یقین و باور قوی‌تری پیدا می‌کنی، به دام گمان و تردید گرفتار می‌گردی.
سوی حق چون بشتابی تو چو خورشید بتابی
چو چنان سود بیابی چه کنی سود و زیان را
هوش مصنوعی: اگر به سوی حقیقت و خدا شتاب کنی، مانند خورشید درخشان خواهی شد. اگر به این حالت دست پیدا کنی، دیگر نگران سود و زیان نخواهی بود.
هله ای ترش چو آلو بشنو بانگ تعالوا
که گشادست به دعوت مه جاوید دهان را
هوش مصنوعی: به زودی خبر خوشی می‌رسد که دل را شاد می‌کند و دعوتی فرام می‌رسد که آرزوهای بزرگ را برآورده می‌سازد.
من از این فاتحه بستم لب خود باقی از او جو
که درآکند به گوهر دهن فاتحه خوان را
هوش مصنوعی: من به خاطر این فاتحه (دعای خیر) سکوت کردم و لبم را بستم، اما باقی‌مانده از آن جو (آب) که در دهان کسی که فاتحه می‌خواند می‌ریزد، نشان‌دهنده‌ی ارزش و عمق سخنان اوست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1395/09/11 11:12
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

اید = مرد توانا - نیرو

1398/03/03 14:06
مازیار

شایسته‌تر است که کلمات «عدو» و «اید» جدا از هم نوشته شوند.