اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
داد گلزار جمالت جان شیرین خار را
هوش مصنوعی: تو با زیباییات، که خود بینظیر و ارزشمند است، به هزاران فخر و عظمت نادیده، جان تازهای بخشیدهای، حتی به خارهایی که در گلزار وجود دارند.
ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو
در سجودافتادگان و منتظر مر بار را
هوش مصنوعی: ای پادشاهان عالم، روح من در برابر درگاه تو به حالت سجده افتاده است و منتظر باران رحمت تو هستم.
عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند
چونک طنبوری ز عشقت برنوازد تار را
هوش مصنوعی: اگر عقل از درک خود به اندازهای پیش برود که روح را گم کند، مانند باید که بگوییم تنبور، تارهایش را نمینوازد مگر با عشق تو.
گر ز آب لطف تو نم یافتی گلزارها
کس ندیدی خالی از گل سالها گلزار را
هوش مصنوعی: اگر از محبت تو، آب و نشاطی نمیگرفتند، هیچ گلی را نمیتوانستی در باغها مشاهده کنی و سالها طول میکشید تا گلها را ببینی.
محو میگردد دلم در پرتو دلدار من
مینتانم فرق کردن از دلم دلدار را
هوش مصنوعی: دل من در اثر نور وجود محبوبم محو میشود و نمیتوانم آن را از دل خود جدا کنم.
دایما فخرست جان را از هوای او چنان
کو ز مستی مینداند فخر را و عار را
هوش مصنوعی: جان همیشه به خاطر عشق او میبالد، به گونهای که از مستی نمیداند فخر و عار چیست.
هست غاری جان رهبانان عشقت معتکف
کرده رهبان مبارک پر ز نور این غار را
هوش مصنوعی: در دل عاشقان تو، مکانی وجود دارد که آنها در آنجا به عبادت و مراقبه پرداختهاند. این مکان، پر از نور و روشنایی است و مانند غاری است که شبانان عشق در آن به دور از دنیا زندگی میکنند.
گر شود عالم چو قیر از غصه هجران تو
نخوتی دارد که اندرننگرد مر قار را
هوش مصنوعی: اگر دنیا مانند قیر به خاطر غم دوری تو شود، باز هم آن خودبینی و غرور تو تغییر نخواهد کرد و از آن کاسته نخواهد شد.
چون عصای موسی بود آن وصل اکنون مار شد
ای وصال موسی وش اندرربا این مار را
هوش مصنوعی: وصال و ارتباطی که زمانی همچون عصای موسی برای من بود، اکنون تبدیل به ماری خطرناک شده است. ای پیوندی که شبیه وصال موسی است، این مار را در خود نگهدار.
ای خداوند شمس دین از آتش هجران تو
رشک نور باقیست صد آفرین این نار را
هوش مصنوعی: ای خداوند شمس دین، از آتش دوری و جدایی تو، نور باقی را غبطه میزنم. صد آفرین بر این آتش!
حاشیه ها
به هزار زبان پر هنر و پر گهر از شمس گفتن و از دوری او
تنها میتواند به جنگی پایان نه پذیر همانند باشد
جنگی که بر عکس جنگها زنده کردن ببار میآورد نه کشتن
زنده کردن شمس برای همیشه با کینه یی نه دیدنی از آنان که
چشم دیدن او را نداشتند و ندارند و او پیروز این نبرد جهانی است
جلال دین عزیز ما که ما را در غار خود گوشه ائ داده است
این رویداد فرخنده هم عشق را به اوج رساند هم شمس را به خداوندی و هم جلال دین را به جاودانگی
هم ما را به مستی
محو میگردد دلم در پرتو دلدار من
مینتانم فرق کردن از دلم دلدار را
!!!
سلام میشه معنی این بیت بگید
ای خداوند شمس دین از آتش هجران تورشک نور باقیست صد آفرین این نار ر
1404/01/24 02:03
امین صفی لو
گر شود عالم چو قیر از غصّه هجران تو
نخوتی دارد که اندر ننگرد مر قار را
قار در این بیت به معنای برف به زبان ترکی میباشد که به سپید بودن آن که در تضاد با سیاهی قیر است اشاره دارد.