گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹۸

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
نیمه‌ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
هوش مصنوعی: روزهایی را می‌پسندم که ما بتوانیم معشوق را به خانه‌مان دعوت کنیم و با زیبایی چهره‌اش، فضایی هنری و دل‌انگیز بسازیم.
گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
هوش مصنوعی: اگر از فقدان و غم او در دل‌های ما دردی وجود داشته باشد، با زیبایی و تابش چهره‌اش می‌توانیم آن درد را التیام بخشیم.
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
هوش مصنوعی: وقتی او زلف‌های خوشبوی خود را به ما می‌سپارد، شاید ما جان خود را فدای او کنیم.
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
هوش مصنوعی: شناخته شده است که زلف او در نیروی باد به رقص درآمده و گویا عشق به انتظار است تا ما دل خود را در آن پیچیده کنیم.
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
هوش مصنوعی: او هر کاری که بخواهد با دل ما می‌کند و ما هم به خواسته‌های او گوش می‌دهیم و هر آنچه بگوید انجام می‌دهیم.
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
هوش مصنوعی: ما این کار را انجام می‌دهیم و کارهای زیادی دیگر نیز می‌کنیم، و تمام این اقدامات بر ما واجب است. ما جان و دل‌مان را برای خدمت به دیگران و انجام وظایف خود می‌گذاریم.
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
هوش مصنوعی: نور خورشید رحمت او بر زمین ما تابیده و ما باید ذرات خاک خود را به احترام و شکرگزاری در برابر او به رقص درآوریم.
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم
هوش مصنوعی: با نور او، نقاط تاریک را روشن کنیم و چشم‌های خیره را به زیبایی او روشن نماییم.
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
هوش مصنوعی: بدن ما مانند چوبی خشک است که در دست موسی عشقش، تبدیل به معجزه‌ای شگفت‌انگیز می‌شود.
گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
هوش مصنوعی: اگر دشواری‌ها و شگفتی‌های دنیا ما را گیج و حیرت‌زده کند، اشکالی ندارد که ما مثل موسی، فرعون را تحت تأثیر قرار دهیم و او را به چالش بکشیم.
نیمه‌ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از موضوع را بیان کردیم و باقی آن را برای کسانی که در کار هستند، فاش کنیم یا اینکه برای روز بعد آن را پنهان کنیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ به خوانش الهه صالح‌پور
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ به خوانش احسان هومان

حاشیه ها

1393/03/21 23:06
بی نام

حافظ می گه:
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
"روبه" رو نهاد بگیرید و "شیر" رو مسند ("شیــــــر" رو کمی کشیده بخونید و بعد از "تو" اندکی مکث کنید) "نیست که نیست" رو بخونید نیست که نباشد
روباره در بادیه عشق تو شیر می شود، چه همه خطر در این راه هست که یک روباه رو می تونه در حد شیر پرورش بده و بالا ببره
مولوی می گه:
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
درمیان اشکها پرسیدمش: خوش ترین لبخند چی ست؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت، موج خون بر گونه اش آتش فشاند
کفت: لبخندی که عشق سربلند وقت مُردن بر لب مردان نهاد
من ز جا برخاستم، بوسیدمش
(سایه)
عشق است ...

1395/11/30 08:01
ملیکا

پیشنهاد می کنم آهنگ (ابر اگر) محسن نامجو رو بشنوید که دو بیت از این شعر فوق العاده رو هم توی این آهنگ خونده

1397/07/19 19:10
مهدی قناعت پیشه

خوشا روزیکه شرایط پذیرائی خدا داشته واورا دعوت کنیم که تمام دردهایمانرا درمان میکند.چون بوصالش رسیدیم جان خود و یا مادیات را قربانی میکنیم و دربرابرش تسلیم هستیم و هرمشکلی را با اصل واحد یا قانونش حل میکنیم و نیم مطلب را گفتیم و مقداری نیز از رندان تا روز پنهان پنهان میکنیم .

1397/07/20 04:10
مهدی قناعت پیشه

چون به دست ما سپارد زلف ...معنی مهم وکلی اینکه خداوند میخواهد که ما راه واحد رسیدن و دل دادن به قانون واحد ویگانه اویعنی عشق ووحدت را بدانیم،که اگر دانستیم جانمان هم برایش میدهیم

1397/11/16 14:02
مهرپویا

سلام.
واقعاً حیف و البته حیرت‌انگیز است در چنین تارنمایی، این گونه شعر مولانا در خواندن، ضایع شود!
سه اشتباه در خواندن این غزل هست. یکی را می‌شود نادیده
گرفت. «شاید» را در این مصراع خوب نخوانده‌اند: «پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم».
در این مصراع «تا» را نخوانده: «میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم»!!!
در این مصراع، اوج بی‌دقتی صورت گرفته: «کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم»
به شدت متعجبم کسی که بدیهیات وزن شعر را نمی‌داند، چه طور جرأت می‌کند و به خود اجازه می‌دهد شعر مولانا را بخواند! و از شما گردانندگان این تارنمای مهم نیز در شگفتم چرا هر چیزی را منتشر می‌کنید.
با احترام.

1397/11/16 14:02
مهرپویا

یک نکته‌ی دیگر:
«موسی» را هم به‌تر است بر وزن «روسی» بخوانیم نه به صورت معروف (بر وزن «کوشا»). در موسیقی شعر مولانا، بسیار متفاوت است.

1399/09/06 12:12
مهدی خورسندی

در لَت دوم از رج سوم این سروده:
"پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم" واژه "شاید" به چَم (معنی) "شایسته است" می باشد و نه "احتمالا"!!! چرا که از نگاه عرفانی جان را بدون درنگ و اندیشه باید فدای معشوق حقیقی و قربانی او کرد!.

1400/07/19 14:10
Alireza ‌

شاید به معنای (شایسته است) میباشد و نباید به لحنی که بر معنای (احتمال) دلالت بکند خوانده شود