غزل شمارهٔ ۱۵۹۲
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
سوی بالا بنگر آخر زانک من بر روزنم
ای سر رشته طربها عیسی دوران توی
سر از این روزن فروکن گرچه من چون سوزنم
عشق را روز قیامت آتش و دودی بود
نور آن آتش تو باشی دود آن آتش منم
تا نبینم روی چون گلزار آن صد نوبهار
همچو لاله من سیه دل صدزبان چون سوسنم
شاه شمس الدین تبریزی منت عاشق بسم
روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱: وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنمغزل شمارهٔ ۱۵۹۳: روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
هوش مصنوعی: تو فرمودی که از ظلم آن ظالم دست برندارم، و تو فرمودی که در عشق او جهانی را به هم بریزم.
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
هوش مصنوعی: تو دست او را گرفتی و پیمانی بستهای که به خاطر او و به عشق او، جان و دل خود را قربان کنی.
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
سوی بالا بنگر آخر زانک من بر روزنم
هوش مصنوعی: ای نور چشمانت، مرا دور ندان و ننگر. به آسمان نگاه کن، زیرا من بر روی تو قرار دارم.
ای سر رشته طربها عیسی دوران توی
سر از این روزن فروکن گرچه من چون سوزنم
هوش مصنوعی: ای منبع شادیها و خوشیها، تو همان عیسی زمانهای. از این روزنه به درون بیفکن، هرچند من مانند دودی هستم که در حال سوختن است.
عشق را روز قیامت آتش و دودی بود
نور آن آتش تو باشی دود آن آتش منم
هوش مصنوعی: عشق در روز قیامت به شکل آتش و دود نمایان میشود. نور آن آتش تو هستی و من دود آن آتش.
تا نبینم روی چون گلزار آن صد نوبهار
همچو لاله من سیه دل صدزبان چون سوسنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهٔ زیبای تو را چون گلستان نبینم، همهٔ بهارها برایم بیمعنی است و دل سیاه من همانند لالهای رنجیده و زبانم مانند سوسن، در غم و درد به سر میبرد.
شاه شمس الدین تبریزی منت عاشق بسم
روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر احساس عشق و علاقه عمیق خود را به شخصی خاص ابراز میکند. او به زیبایی و لطافت عشق اشاره کرده و خود را مانند موم میداند که در گرما و محبت معشوق نرم و شکلپذیر میشود. این بیان نشاندهنده تسلیم شدن شاعر در برابر عشق و احساسی است که او در وجودش تجربه میکند.