غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
این غزل نکتهای را و رازی را باز گو میکند که بارها جلال دین بر آن پای فشاری میکند، و آن یک اقدام انقلابی و درهم شکننده است علیه طبیعت و بندهای فراوان آن که چنان در هم تنیده اند که بدون چنین گستگی و شورشی نمی توان از آن خلاصی یافت، برای همین یک دگرگونی در حال خود ضروری مینماید که در عرفان و رازورزی آنرا به مستی و آن هم مستی بسیار تعبیر میکنند که هر چه در سرا راه مییابد میشکند، تا بتواند به شکر خانه راه یابد که همان دنیای معنی است و از صورتها رها شود، مستی نیز خود نتیجه معنی است و وقتی به معنیای از طریق سخن پی میبری، در تو ایجاد میگردد، دنیای معنی دنیایی است که انسان برای تجربه آن پیدا شده است و توانائی و قابلیت آن را یافته است پس حیف است که هم چنان چون سایر حیوانات در دنیای طبیعت و صورت گرفتار بماند. چون با معنیها میتوان از گرفتاریها و بندها رها شد بر خلاف آنانکه به دنبال راههای دیگر و فرمولهای ساختگی هستند، و میخواهند پیروان فراوان و منبع مالی دست و پا کنند
بیت اول:
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردرانم پندها را بشکنم
مصراع دوم را تا آنجا که در خاطرم هست فرق میکند (فکر کنم در دیوان شمس به تصحیح فروزانفر) بدینگونه ذکر شده:
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
پردهها را بر درانم بندها را بشکنم
چون پرده و حجاب دریدن و بندهای تعلق شکستن کار نیکان است!
بیت سوم هم فکر کنم بدینگونه هست:
پنبهای از لاابالی در دو گوش دل نهم
هیچ نپذیرم ز صبر و پندها را بشکنم