اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما زنده به نور کبریاییم
بیگانه و سخت آشناییم
هوش مصنوعی: ما به نور عظمت و بزرگی خود زندگی میکنیم و در عین حال، با دیگران روابطی نزدیک داریم و احساس غریبی نمیکنیم.
نفس است چو گرگ لیک در سر
بر یوسف مصر برفزاییم
هوش مصنوعی: نفس مانند گرگ است، اما ما باید در دل خود به یوسف مصر فخر کنیم و او را بزرگ داشته باشیم.
مه توبه کند ز خویش بینی
گر ما رخ خود به مه نماییم
هوش مصنوعی: اگر ماه از خود کبر کند و توبه کند، ما هم میتوانیم چهرهمان را به ماه نشان دهیم.
درسوزد پر و بال خورشید
چون ما پر و بال برگشاییم
هوش مصنوعی: خورشید در آتش میسوزد، اما ما همچنان با شجاعت و امید، دل و روح خود را به پرواز درمیآوریم.
این هیکل آدم است روپوش
ما قبله جمله سجدههاییم
هوش مصنوعی: این بدن آدمی است که ما به عنوان پوششی برای آن باید نسبت به همهی سجدهها و عبادتها احترام بگذاریم.
آن دم بنگر مبین تو آدم
تا جانت به لطف دررباییم
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به انسان نگاه نکن، تا زمانی که جانت را با لطفش برباید.
ابلیس نظر جدا جدا داشت
پنداشت که ما ز حق جداییم
هوش مصنوعی: ابلیس به اشتباه تصور کرد که ما از حقیقت و حق جدا هستیم و به همین دلیل به ما با دیدی متفاوت نگاه کرد.
شمس تبریز خود بهانهست
ماییم به حسن لطف ماییم
هوش مصنوعی: شمس تبریز فقط یک دلیل و بهانه است؛ در واقع، ما خود را به خاطر خوبی و محبت او به حساب میآوریم.
با خلق بگو برای روپوش
کو شاه کریم و ما گداییم
هوش مصنوعی: با مردم صحبت کن و بپرس که پوشش و جایگاه شاه بخشنده کجاست، زیرا ما فقیران و نیازمندان هستیم.
ما را چه ز شاهی و گدایی
شادیم که شاه را سزاییم
هوش مصنوعی: ما از مقام و جایگاه اجتماعی خوشحال نیستیم، بلکه خوشحالی ما در این است که به حقیقتی دست یافتهایم که شایستگیهای واقعی و معنوی را میسازد.
محویم به حسن شمس تبریز
در محو نه او بود نه ماییم
هوش مصنوعی: به شدت تحت تأثیر زیبایی شمس تبریز هستم، اما این تأثیر نه تنها به خاطر خود اوست، بلکه به خاطر حالتی است که در آن قرار دارم.
حاشیه ها
شادیم که شاه را سزاییم ..
نمی توان دو جهان داشت هر چند هم عقل و اندیشه انسان و هم دینها و هم علم فیزیک مدرن مبتنی بر مدلهای ریاضی همواره به دو جهان باورمند بوده و هستند، این غزل نشان میدهد که جلال دین به دو جهان باور ندارد و میگوید یک جهان لطف داریم که صورتها و هیکلهای جدا آنرا میپوشاند حتی اگر این صورت به شمس متعلق باشد این جهان لطف یک ویژگی دارد و آن حسن و زیبایی است که در شمس به تمامی هست و ما نیز از طریق آن محو در عالم لطف شده ایم
پرسید یکی که عاشقی چیست - گفتم که چو "ما" شوی بدانی
هر وقت از عالم من و بدن جدا شویم به عالم ما میرسیم و همه به یک جا تعلق داریم این کار در دل ما به آسانی صورت میگیرد هر چند در عالم جسمانی هم چنان جدا میمانیم
شاه همان لطف در هستی است و گدا صورت جسمانی ماست، ما همه از لطف میآییم و سزاواری شاه هستی را داریم
مکتب جلال دین از اینرو اصیل است که همه را مثل خود میخواهد نه آنکه برای خود ویژگی خاصی قائل شود و بقیه را پیرو خود ببیند و این درسی است که شمس به او میدهد وقتی او را شیخ و سر میبیند و از او میخواهد که دست از این شیخی بر دارد و جلال دین به گوش جان پیام او را دریافت میکند، شمس حتی پیروان پیامبران را نیز سرزنش میکرد که شما متابعت را واقعا نفهمیده اید و فقط به فکر تقلید و نوکری و دنبال روی هستید نه تغییر و رسیدن به برترین خود