گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۷۲

گر گمشدگان روزگاریم
ره یافتگان کوی یاریم
گم گردد روزگار چون ما
گر آتش دل بر او گماریم
نی سر ماند نه عقل او را
گر ما سر فتنه را بخاریم
این مرگ که خلق لقمه اوست
یک لقمه کنیم و غم نداریم
تو غرقه وام این قماری
ما وام گزار این قماریم
جانی مانده‌ست رهن این وام
جان را بدهیم و برگزاریم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر گمشدگان روزگاریم
ره یافتگان کوی یاریم
هوش مصنوعی: اگر ما در این دنیا گم شده‌ایم، اما در واقع از راه‌ یافته‌های راه یار خود هستیم.
گم گردد روزگار چون ما
گر آتش دل بر او گماریم
هوش مصنوعی: اگر ما آتش دل خود را به سوی روزگار بیفکنیم، او هم همچون ما گم و ناچیز خواهد شد.
نی سر ماند نه عقل او را
گر ما سر فتنه را بخاریم
هوش مصنوعی: نه نی باقی مانده و نه عقل او، اگر ما سر فتنه را برکنیم.
این مرگ که خلق لقمه اوست
یک لقمه کنیم و غم نداریم
هوش مصنوعی: این مرگی که برای مردم به عنوان یک خوراک در نظر گرفته می‌شود، به سادگی از آن عبور کنیم و نگرانی نداشته باشیم.
تو غرقه وام این قماری
ما وام گزار این قماریم
هوش مصنوعی: تو در بطن این بازی گرفتار شده‌ای و ما کسانی هستیم که این بازی را به دوش می‌کشیم.
جانی مانده‌ست رهن این وام
جان را بدهیم و برگزاریم
هوش مصنوعی: روحی باقی‌ مانده است در گروی این وام، باید آن را پرداخت کنیم و ادامه‌اش دهیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۷۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/12/21 04:02
Hamid Azhdehfar

مولانا در نسبت با مرگ دلیر است ، خواننده است ، بی صبر است ، رستم است ، بی باک است ،نمیترسد و بسیار مشتاق است ، او میفرماید :
مرگ اکر مرد است آید پیش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
مولانا مرگ را آغازی دیگر میداند
او میگوید ما چون نمیدانیم و نمی بینیم دلیل بر این نیست که چیزی وجود ندارد، بلکه شاید از ازدیاد ما نمی بینیم.

1399/04/01 21:07
مهرداد داوری دولت آبادی

ما وام‌گزارِ این قُماریم
در حقیقت جان ما غرضی است که با پس دادن آن می توانیم ویزای !جهان بعد را بگیریم
و چه نیکو اگر این غرض را با جان و دل برگردانیم

1399/04/01 21:07
مهرداد داوری دولت آبادی

ما وام‌گزارِ این قُماریم
در حقیقت جان ما غرضی است که با پس دادن آن می توانیم از این جهان عبور کنیم و ویزای جهان بعد را بگیریم!
و چه نیکو اگر این غرض را با جان و دل برگردانیم.

1399/04/01 21:07
nabavar

گرامی مهرداد
شاید منظور شما قرض باشد به مانای وام
ورنه از نوشته ی شما چیزی عایدم نشد

1399/04/03 03:07
مهرداد داوری دولت آبادی

با پوزش قرض صحیح است.

1399/04/03 04:07
مهرداد داوری دولت آبادی

بیت چهارم:
این مرگ که خلق لقمه اوست
یک لقمه کنیم و غم نداریم
در واقع مولانا مرگ را شروعی دیگر می داند.