گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۷

ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نما
ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما
مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون زلف تو
ای گشاد مشکلم باری بیا رویی نما
از ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو
ای تو راه و منزلم باری بیا رویی نما
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل
در میان آن گلم باری بیا رویی نما
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم
از جمالت غافلم باری بیا رویی نما
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو
غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم غایبی
ای عجوبه واصلم باری بیا رویی نما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نما
ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: ای آرزوهای من، لطفاً خود را نشان بدهید. ای کسی که آرزومند من هستی، لطفاً خود را بروز بده.
مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون زلف تو
ای گشاد مشکلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: من همچنان دچار مشکل و آشفته‌ام، مانند زلف‌های تو که درهم‌پیچیده‌اند. ای کسی که مشکل من را حل می‌کنی، لطفاً بیا و رویت را به من نشان بده.
از ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو
ای تو راه و منزلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: دیگر از سفر و مسیر صحبت نکن، ای کسی که تو جاده و مقصد من هستی، فقط بیا و خود را به من نشان بده.
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل
در میان آن گلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: تو در همدان بهشت برین، از زمین یک handful گل از میان گل‌ها به من بده، باری تو نیز به سوی من بیایی و روی خود را به من نشان دهی.
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم
از جمالت غافلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: من از خوبی‌ها و بدی‌ها آگاه هستم، اما از زیبایی تو غافل هستم. پس بیایید و روی خود را نشان بده.
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو
غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: تا زمانی که عقل من در عشق تو نسوزد، غافل نیستم و عاقل هستم. پس بیا و به من یک نگاه از خویش نشان بده.
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم غایبی
ای عجوبه واصلم باری بیا رویی نما
هوش مصنوعی: شه صلاح الدین که تو هم در حال حاضر هستی و هم غایب هستی، ای نعمت و شگفتی من، لطفاً بیایید و خود را نشان بدهید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش مسعود طالبیان
غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1396/12/09 00:03
علیرضا

این غزل را با صدای محمد معتمدی بشنوید. آلبوم سرمست

1399/08/24 05:10
همایون

زندگی بی دوست برای جلال دین زندان است
دوست همه چیز است در فرهنگ او
این غزل که پیشتر بصورت فی البداهه و بی آماد سروده شده بوده با ردیف "بیا بیا بیا بیا" در اینجا "باری بیا رویی نما "شده و زیبایی بیشتری یافته است