گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۶۶

تا با تو قرین شده‌ست جانم
هر جا که روم به گلستانم
تا صورت تو قرین دل شد
بر خاک نیم بر آسمانم
گر سایه من در این جهان است
غم نیست که من در آن جهانم
من عاریه‌ام در آن که خوش نیست
چیزی که بدان خوشم من آنم
در کشتی عشق خفته‌ام خوش
در حالت خفتگی روانم
امروز جمادها شکفته‌ست
امروز میان زندگانم
چون علم بالقلم رهم داد
پس تخته نانبشته خوانم
چون کان عقیق در گشاده‌ست
چه غم که خراب شد دکانم
زان رطل گران دلم سبک شد
گر دل سبک است سرگرانم
ای ساقی تاج بخش پیش آ
تا بر سر و دیده‌ات نشانم
جز شمع و شکر مگوی چیزی
چیزی بمگو که من ندانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا با تو قرین شده‌ست جانم
هر جا که روم به گلستانم
هوش مصنوعی: هر کجا که می‌روم، جانم با تو گره خورده و همواره به یاد تو شاداب و پر نشاطم.
تا صورت تو قرین دل شد
بر خاک نیم بر آسمانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره‌ات کنار دل من بر خاک قرار نگرفته، من در آسمان نیستم.
گر سایه من در این جهان است
غم نیست که من در آن جهانم
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ام در این دنیا باشد، نگران نباش که من در آن دنیا هستم.
من عاریه‌ام در آن که خوش نیست
چیزی که بدان خوشم من آنم
هوش مصنوعی: من چیزی هستم که به طور موقت و قرضی وجود دارم و به چیزی که به آن خوشحالم، اعتماد کاملی ندارم.
در کشتی عشق خفته‌ام خوش
در حالت خفتگی روانم
هوش مصنوعی: در کشتی عشق غرق در خوابم و در این حالت آرامش، روح من آرام است.
امروز جمادها شکفته‌ست
امروز میان زندگانم
هوش مصنوعی: امروز در دنیای بی‌جان‌ها رونق و شکوفایی ایجاد شده و امروز در بین انسان‌ها زندگی جاری است.
چون علم بالقلم رهم داد
پس تخته نانبشته خوانم
هوش مصنوعی: وقتی که علم و دانش را از طریق نوشتن به من عطا کرد، پس من نیز نام خود را بر روی کاغذ می‌نویسم.
چون کان عقیق در گشاده‌ست
چه غم که خراب شد دکانم
هوش مصنوعی: زمانی که عقیق در دسترس و ارزشمند است، چه نگرانی از این که مغازه‌ام خراب شده باشد؟
زان رطل گران دلم سبک شد
گر دل سبک است سرگرانم
هوش مصنوعی: از آن بار سنگین، دلم سبک شد. اگر دلم سبک است، چرا حال و هوایم سنگین است؟
ای ساقی تاج بخش پیش آ
تا بر سر و دیده‌ات نشانم
هوش مصنوعی: ای ساقی عزیز، نزدیک بیا تا نشانی از خودم را بر سرت و چشمانت بگذارم.
جز شمع و شکر مگوی چیزی
چیزی بمگو که من ندانم
هوش مصنوعی: به جز از شمع و شکر، هیچ کلمه‌ای را نگو که من از آن آگاهی ندارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۶۶ به خوانش عندلیب