گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۵۸

دانی کامروز از چه زردم
ای تو همه شب حریف نردم
در نرد دل از تو متهم شد
کو مهره ربود از نبردم
گفتم که دلا بیار مهره
کز رفتن مهره من به دردم
بگشاد دلم بغل که می جو
گر هست بیاب من نخوردم
دیوانه شدم ز درد مهره
دل را همه شب شکنجه کردم
می گفت بلی و گاه نی نی
گه عشوه بداد گرم و سردم
گفتم که تو برده‌ای یقین است
من از تو به عشوه برنگردم
دل گفت چگونه دزد باشم
من خازن چرخ لاژوردم
زین دمدمه از خرم بیفکند
دریافت که من سلیم مردم
خر رفت و رسن ببرد و دل گفت
من در پی گرد او چه گردم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دانی کامروز از چه زردم
ای تو همه شب حریف نردم
هوش مصنوعی: می‌دانی چرا امروز حال من خوب نیست؟ چون تمام شب را در بازی و سرگرمی گذراندم.
در نرد دل از تو متهم شد
کو مهره ربود از نبردم
هوش مصنوعی: در بازی عشق، تو باعث متهم شدن من شدی، کسی که مهره‌ام را در نبردی به سرقت برد.
گفتم که دلا بیار مهره
کز رفتن مهره من به دردم
هوش مصنوعی: گفتم ای دل، بیار مهره‌ای که با رفتن مهره من، دیگر هیچ کمکی به درد و رنج من نخواهد کرد.
بگشاد دلم بغل که می جو
گر هست بیاب من نخوردم
هوش مصنوعی: دلم باز شد و به آغوش می‌روم، اگر خوشی است، بیاب! من نخوردم.
دیوانه شدم ز درد مهره
دل را همه شب شکنجه کردم
هوش مصنوعی: عشق و درد چنان مرا آزار داد که شب‌ها را در عذاب و رنج گذراندم و مدام به دل خود زخم زدم.
می گفت بلی و گاه نی نی
گه عشوه بداد گرم و سردم
هوش مصنوعی: او sometimes با صحبت‌هایش تأیید می‌کرد و گاهی هم نه. بعضی اوقات با ناز و اداهایی که داشت، حال و هوای من را تحت تأثیر قرار می‌داد و باعث دگرگونی احساساتم می‌شد.
گفتم که تو برده‌ای یقین است
من از تو به عشوه برنگردم
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که مطمئن هستم تو دل مرا ربوده‌ای و از تو با هیچ ناز و کرشمه‌ای برنمی‌گردم.
دل گفت چگونه دزد باشم
من خازن چرخ لاژوردم
هوش مصنوعی: دل می‌گوید چگونه می‌توانم به دزدی بگرایم در حالی که من نگهبان آسمان آبی هستم؟
زین دمدمه از خرم بیفکند
دریافت که من سلیم مردم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که فردی با حالتی شاداب و خرم به وضعیت خود توجه می‌کند و متوجه می‌شود که انسان خوبی است، با صفات نیک و سالم. این احساس رضایت و خودآگاهی باعث می‌شود تا از شرایط و محیط پیرامونش آگاهی یابد و درک بهتری از خودش پیدا کند.
خر رفت و رسن ببرد و دل گفت
من در پی گرد او چه گردم
هوش مصنوعی: خر رفت و بارش را برد و دل به خود گفت: من چرا باید به دنبال او بگردم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۵۸ به خوانش عندلیب