غزل شمارهٔ ۱۵۵۰
گر از غم عشق عار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم
یا رب تو مده قرار ما را
گر بیرخ تو قرار داریم
ای یوسف یوسفان کجایی
ما روی در آن دیار داریم
هر صبح بر آن دو زلف مشکین
چون باد صبا گذار داریم
چون حلقه زلف خود شماری
ما چشم در آن شمار داریم
چشم تو شکار کرد جان را
ما دیده در آن شکار داریم
ای آب حیات در کنارت
این آتش از آن کنار داریم
زان لاله ستان چه زار گشتیم
یا رب که چه لاله زار داریم
گوییم ز رشک شمس تبریز
نی سیم و نه زر نه یار داریم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر از غم عشق عار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم
هوش مصنوعی: اگر از غم عشق خجالت میکشیم، پس برای چه به این دنیا آمدهایم؟
یا رب تو مده قرار ما را
گر بیرخ تو قرار داریم
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، هرگز آرامش و آسایش را به ما نده؛ چرا که اگر تو را نبینیم، هیچ آرامشی نخواهیم داشت.
ای یوسف یوسفان کجایی
ما روی در آن دیار داریم
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبا، کجایی؟ ما در آن سرزمین به تو دل بستهایم.
هر صبح بر آن دو زلف مشکین
چون باد صبا گذار داریم
هوش مصنوعی: هر صبح به دو زلف تیره و خوشبو مانند نسیم صبحگاهی نگاه میکنیم.
چون حلقه زلف خود شماری
ما چشم در آن شمار داریم
هوش مصنوعی: وقتی که موهای خود را به شکل حلقه درمیآوری، ما نیز با چشمانمان در آن حلقهها شمارش میکنیم.
چشم تو شکار کرد جان را
ما دیده در آن شکار داریم
هوش مصنوعی: چشم تو جان من را به دام انداخت و ما در آن دام مینگریم.
ای آب حیات در کنارت
این آتش از آن کنار داریم
هوش مصنوعی: تو مانند آب زندگی هستی و در کنارت، این آتش را که نماد گرما و خشم است، کنار میزنیم.
زان لاله ستان چه زار گشتیم
یا رب که چه لاله زار داریم
هوش مصنوعی: از آن گلهای سرخ چه دلی شکسته و داغداری داریم، ای کاش میدانستی که چقدر دلتنگ و غمگینیم.
گوییم ز رشک شمس تبریز
نی سیم و نه زر نه یار داریم
هوش مصنوعی: ما نه نقره داریم و نه طلا، نه محبوبی در کنارمان داریم، تنها از حسادت به شمس تبریز سخن میگوییم.