گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۴۳

کجایی ساقیا؟ در ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
می اندر ده، تهی دستم چه داری؟!
که از خون جگر پر گشت جامم
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مَردی چه جای ننگ و نامم؟!
چو بر جانم زدی شمشیرِ عشقت
تمامم کن که زنده‌یْ ناتمامم
گهم زاهد همی‌خوانند و گه رِند
منِ مسکین ندانم تا کدامم
ز من چون شمع تا یک ذره باقی‌ست
نخواهد بود جز آتش مُقامم
مرا جز سوختن راهِ دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانک خامم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجایی ساقیا؟ در ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
هوش مصنوعی: ساقی، کجایی؟ مدام به من نوشیدنی بده، زیرا من از جان و دل برای تو ارزش قائل هستم و در خدمت توام.
می اندر ده، تهی دستم چه داری؟!
که از خون جگر پر گشت جامم
هوش مصنوعی: من در بی چیزی غرق شدم، تو چه چیزی داری که به خاطرش جامم از خون دلم پر شده است؟
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مَردی چه جای ننگ و نامم؟!
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ننگ من سخن نمی‌گوید؛ زیرا در بین مردان، جایی برای ننگ و نام من وجود ندارد.
چو بر جانم زدی شمشیرِ عشقت
تمامم کن که زنده‌یْ ناتمامم
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر عشق تو را بر جانم زدی، تمامم کن، زیرا من در حالت ناتمامی زنده هستم.
گهم زاهد همی‌خوانند و گه رِند
منِ مسکین ندانم تا کدامم
هوش مصنوعی: گاهی مرا به عنوان زاهد و گاهی به عنوان رند می‌شناسند، اما من بیچاره نمی‌دانم که در واقع چه کسی هستم.
ز من چون شمع تا یک ذره باقی‌ست
نخواهد بود جز آتش مُقامم
هوش مصنوعی: زمانی که من زنده‌ام و هنوز یک ذره از وجودم باقیست، جز آتش و حرارت، از من چیزی باقی نخواهد ماند.
مرا جز سوختن راهِ دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانک خامم
هوش مصنوعی: جز راهی برای سوزاندن وجود ندارم، بیا تا با هم بسوزیم زیرا هنوز ناآگاه و خام هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۴۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1403/11/27 12:01
علی م پ

این شعر (با کم‌ترین تفاوت و با حذف بیت آخر) در غزل شماره‌ی ۵۴۶ عطار آمده است.

1403/11/27 23:01
رضا از کرمان

سلام

اابته بیشتر به حال وهوای غزلیات عطار نزدیکتره