گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۴

چو آب آهسته زیر که درآیم
به ناگه خرمن که درربایم
چکم از ناودان من قطره قطره
چو طوفان من خراب صد سرایم
سرا چه‌بْوَد‌؟ فلک را برشکافم
ز بی‌صبری قیامت را نپایم
بلا را من علف بودم ز اول
ولیک اکنون بلاها را بلایم
ز حبس جا میابا دل رهایی
اگر من واقفم که من کجایم
سر نخلم ندانی کز چه سوی است
در این آب ار نگونت می‌نمایم
نه قلماشی است لیکن ماند آن را
نه هجو‌ی می‌کنم نی می‌ستایم
دم عشق است و عشق از لطفْ پنهان
ولی من از غلیظی‌ های هایم
مگو کُه را اگر آرد صدایی
که‌ای کُه نامدی‌، گفتی که آیم
تو او را گو که بانگِ کُه از او بود
زهی گویندهٔ بی‌منتهایم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آب آهسته زیر که درآیم
به ناگه خرمن که درربایم
هوش مصنوعی: وقتی به آرامی پیش می‌روم و نزدیک می‌شوم، ناگهان همه چیز را به دست می‌آورم و به هدفم می‌رسم.
چکم از ناودان من قطره قطره
چو طوفان من خراب صد سرایم
هوش مصنوعی: از ناودان من قطره قطره باران می‌ریزد، مانند طوفانی که باعث ویرانی خانه‌های زیادی می‌شود.
سرا چه‌بْوَد‌؟ فلک را برشکافم
ز بی‌صبری قیامت را نپایم
هوش مصنوعی: این شخص از شدت ناامیدی و بی‌صبری خود به ستاره‌ها می‌نگرد و از خود می‌پرسد که چه بر سر آسمان آمده است. او چنان احساس ناراحتی و بی‌قراری می‌کند که تمایل دارد آسمان را بشکافد و درد و رنج خود را نشان دهد. او به قدری غمگین است که از قیامت و پیامدهای آن نیز نمی‌ترسد.
بلا را من علف بودم ز اول
ولیک اکنون بلاها را بلایم
هوش مصنوعی: من از همان ابتدا چون علفی در برابر بلاها بودم، اما حالا خود بلاها به دردم تبدیل شده‌اند.
ز حبس جا میابا دل رهایی
اگر من واقفم که من کجایم
هوش مصنوعی: اگر من بدانم که در کجایم، دیگر نیازی نیست که در بند و حبس دل خود باشم و می‌توانم آزادانه زندگی کنم.
سر نخلم ندانی کز چه سوی است
در این آب ار نگونت می‌نمایم
هوش مصنوعی: درخت من را نمی‌دانی که از کدام طرف است، اگر این آب مرا به شکل سرنگون نشان می‌دهد.
نه قلماشی است لیکن ماند آن را
نه هجو‌ی می‌کنم نی می‌ستایم
هوش مصنوعی: این جمله به این نکته اشاره دارد که نه تنها نمی‌توانم به طور کامل نظر مثبت یا منفی درباره چیزی بروز بدهم، بلکه در واقع می‌خواهم بیان کنم که این چیز به نوعی در ذهن من باقی مانده است.
دم عشق است و عشق از لطفْ پنهان
ولی من از غلیظی‌ های هایم
«‌از لطف پنهان» یعنی از روی لطافتی که دارد پنهان است. 
مگو کُه را اگر آرد صدایی
که‌ای کُه نامدی‌، گفتی که آیم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به سکوت کوه اشاره می‌کند و می‌گوید که اگر کوه صدایی سر دهد و بگوید: "چرا به من نزدیک نمی‌شوی؟" در پاسخ او نیز می‌توان گفت که من به زودی می‌آیم. به نوعی این بیان نشان‌دهنده این است که آدمی می‌تواند به دوری و نزدیکی به طبیعت و از آن به خود پاسخ دهد.
تو او را گو که بانگِ کُه از او بود
زهی گویندهٔ بی‌منتهایم
هوش مصنوعی: به او بگو که صدای کوه از آن اوست، چه زیباست گوینده‌ای که بی‌نهایت است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۲۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/10/14 04:01
نادر..

ز بی‌صبری، قیامت را نپایم..

1399/05/12 01:08
سعید

در بیتِ هشتم «دم عشق است و عشق از لطف پنهان / ولی من از غلیظی‌های هایم»، در انتهای مصرع دوم، فاصله و نیم‌فاصله غلط گذاشته شده و باید به صورتِ «من از غلیظی های‌هایم» باشه.
معنا: عشق موجودیتی لطیف داره و ذاتاً پنهانه؛ منتها در من چنان غلیظه که مثل مصیبت‌زده‌ها غوغا و های‌هایم به آسمونه.