غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
دشنه را برخی معتفد هستند که از دش به معنای بد و نیز نه از نهادن است .پس دشنه یعنی چیزی که بد جا نهاده میشود .
ممکن است بفرمایید آن برخی که میگوید که دشنه از ترکیب دش + نه به وجود آمده... کیست؟
به علاوه چه ربطی به این بیت و این غزل دارد؟
اگر آن معنی را در این بیت و در این غزل به کار ببندیم چه حاصلی به دست میآید؟
لطفا بررسی بفرماییید و بقیه خوانندگان را در جریان بگذارید.
درود به خرده گیر بزرگوار .ممنونم که با ننوشتن نام می شد از این بدتر نوشت ولی بهر حال شما محترمانه در خواست ارزیابی بیشتر کرده اید . بهر حال سپاس .
اما دشنه در بیت دوم آمده است و بنا بر عادت همیشه بیشتر من لغت ها را ترجمه میکنم تا تفسیر بنویسم . آن یک نفر هم یک استاد ادبیات ریشه شناسی می باشد که با او رودر رو صحبت کرده ام .اما ربط آن به این متن همین است که در بیت دوم آمده است . شما هم می توانید مانند من کاملا نپذیرید ولی تا پذیرفتن یک تفسیر ریشه شناسیک بیشتر همین را در ذهن داشته باشید . اما اینکه نقدا چه سودی دارد معنی یک کلمه در متن را بدانیم خوب هیچ سودی ندارد برای بیشتر مردم .یعنی از یک متن عارفانه بیشتر مردم عرفان و راز می خواهند و بقیه هم آهنگ و وزن و ترانه کسانی دیگر هستند که چیزهای دیگر می خواهند و ما نمی دانیم . بهر حال ممنون از اینکه پرسش محترمانه مطرح شده است .
با سپاس از پاسخ شما، من نوشتهٔ نخست شما را که در بالای همین حاشیه هست، بازبینی کردم که نوشته بودید : دشنه را برخی معتفد هستند...
یعنی جمله را به شکل جمع به کار برده بودید. در بررسی مجدد شما معلوم شد که شما فقط با یک نفر رو در رو صحبت کردهاید که این چنین کشفی را ارایه داده است (کسی که هنوز برای کسی جز شما شناخته شده نیست). آن (برخی ... هستند) به یک نفر مجهول الهویه کاهش یافت. شاید شما از روی احترام جمله را به شکل جمع ادا کرده بودهاید (احترام به کی؟ نمیدانم )، ولی در گفتگوی تحقیقی نباید واژهها را رها کرد که مفهوم نادرست و غیر دقیقی را القاء کنند.
شما خود گفتهٔ او را کاملاً نپذیرفتهاید ولی آن را به یادگار در جایی نوشتهاید که اگر آن را به متن اعمال کنید تبدیل به هذیان میگردد.
از قدیم گفتهاند که هر سخن جایی دارد. سخن درست هم در جای نادرست نتیجهٔ غلط میدهد چه رسد به سخن شبهه ناک بی سند از یک دانشمند مجهول الهویه. میتوان اینگونه واژهها را یادداشت کرد و روی آن تحقیق کرد و هنگامی که پخته شد و مستند شد در جای مناسب ارایه کرد. ور نه باعث آشوب ذهن دیگران میگردد، میشود بنجل نویسی و بنجل خوانی و بنحل اندیشی در بنجلستان.
متن گنجور گوشهٔ کوچکی از نوشتههای گذشتگان ماست. حاشیهٔ گنحور هم نمونهای از نوشتههای ماست. چی بودند و چی شدیم!
درست می فرمایید .باید با دقت نوشت .شاید ابراز نظر استاد زبان شناسی دانشگاه تهران هنگامیکه هنوز خودم را قانع نکرده است را نمی بایست بنویسم . من البته کمی هم متنش را کوتاه کرده بودم حسن جان . ایشان می فرمودند که بسیاری از کارواژه ها ( افعال ) که با ن شروع می شوند یک حس انجام گرفتن رو به پایین دارند مثلا نوشتن یعنی پایین نوشتن و نگاردن و نیز نهادن یعنی چیزی را پایین گذاشتن .ایشان معتقد بودند که دشنه هتا یک حس فرو کوفته شدن از بالا به پایین را هم دارد چون نهادن دارد . خوب من البته کمی با تفسیرشان دشواری دارم ولی بهر حال من استاد که نبودم که نپذیرم .همینکه دوستان و همراهانی که استاد هستند چیزی می گویند من که خاک راهی هستم چه باید بکنم جز اینکه تا دیدن تفسیری نکوتر از نکوهششان خود را بدارم . درود به شما حسن جان اگر تفسیری بهتر دیدید من را هم بیاگاهانید .
آقای امین کیخا ، درود بر شما ، پاینده باشید
این غنای جهانی بُن هر انسانی ( بهمن = جان جان = مان مان = گنج مخفی= دریا ) ، رابطه انسان را با صورت، معین میسازد . انسان ، برای آشکارساختن این غنای دریائی خود ، هر لحظه ، صورتی دیگرمیسازد . خرد او ، هر لحظه ، صورتی دیگر به اندیشه خود میدهد ، در صورتی دیگر، اندیشه او میزاید ، ولی انسان ، در اثر این غنایش ، هم صورت ساز و هم صورت سوز ، هم بتگر و هم بت شکن است . هم صورتسازیش ، آمیزش با بُن خودش هست، و هم صورت گدازی اش ، آمیزش با بُن خودش هست .
صورتگر نقاشم ، هرلحظه بتی سازم وانگه همه بت ها را ، در پیش تو ( جان جان) بگدازم
صد نقش برانگیزم ، با روح درآمیزم چون نقش ترا بینم ، در آتشش اندازم
بررسی رابطه معنا ( مانا = جان جان = بهمن ) با صورت ، که بنیاد فرهنگ سیمرغی ایرانیست، در غزلیات مولوی ، گستره بی نظیر خود را می یابد، که نیاز به دفتری جداگانه هست . مقصود از این بررسی کوتاه ، روشن ساختن آنست که چرا بهمن + سیمرغ، صدهزاران صورت، و بالاخره همه صورتها میشوند، چگونه سیمرغ یا هما ، تحول به همه جانها و همه انسانها می یابد . سایه انداختن سیمرغ ، عبارت بندی همین تحول بُن جهان ، به همه انسانها است . سیمرغ ، خوشه ایست که در همه انسانها، افشانده میشود ، و تخم سیمرغ ، در تن هرانسانی است . هر انسانی ، آبستن به سیمرغ ، آبستن به بهمن ، آبستن به ارکه جهان است .