گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱۸

من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بی‌وفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر من بی‌زبانم
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
هوش مصنوعی: من همچون ماهی هستم که در فضایی بی‌نهایت زندگی می‌کنم، تو به دنبال من نباش، زیرا من علاوه بر وجودم، در وجود خودم نیز هستم.
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
هوش مصنوعی: هر کسی تو را به سمت خود دعوت می‌کند، اما من فقط تو را به سوی خودت دعوت می‌کنم.
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
هوش مصنوعی: هر طور که مرا بخوانی، چه با صفات نیک، چه با اوصاف زشت، برایم مهم نیست و نمی‌دانم.
گهی گویی خلاف و بی‌وفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم
هوش مصنوعی: گاهی می‌گویی که وفادار نیستم و به دنبال صحبت‌های نادرست و بی‌احساسی هستی، اما من هم در جواب همین رفتار را از خود نشان می‌دهم.
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر من بی‌زبانم
هوش مصنوعی: من برای کسی که چیزی نمی‌بیند، مانند کسی هستم که هیچ نشانه‌ای از خود ندارد، و برای کسی که نمی‌شنود، مانند کسی هستم که قادر به گفتگو نیست.
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
هوش مصنوعی: به چند قطره گلاب بر روی پلک‌هایت بریز و چشم‌هایت را از زیبایی گل من پر کن.
لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
هوش مصنوعی: لباس و غذای تو مانند گل‌های رنگارنگ است، اما من فقط یک دانه‌ام که به عنوان مهمان در کنار تو هستم.
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
هوش مصنوعی: این گل زیبایی خاصی دارد و اگر به آن نگاه کنی، متوجه می‌شوی که این زیبایی شبیه به لطفی است که به صورت موقت به ما قرض داده شده است.
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
هوش مصنوعی: من خودم را به مانند آب و باغ می‌دانم، ای جان؛ من همانند ارغوان‌ها هستم، هزاران ارغوان را در وجودم دارم.
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم
هوش مصنوعی: سخن همانند کشتی است و معنی مانند دریا. زودتر وارد این مقوله شو تا بتوانم کشتی را به حرکت درآورم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۱۸ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"من آن ماهم"
با صدای داود آزاد (آلبوم دیوان شمس و باخ)

حاشیه ها

1389/05/05 10:08
اشکان

من وقتی آهنگ داوود آزاد رو شنیدم با این شعر آشنا شدم.
واقعا عالیع.توصیه می کنم اگر آهنگشو نشنیدید برید تهیه کنید و گوش بدید.اسم آلبوم دیوان شمس و باخ هستش.

1390/11/03 01:02
عاطفه

آهنگ زیبایی رو که دوستمون گفت رو از دست ندید، با این آهنگ آدم تا عرش اعلا میره!باور کنید

1391/04/18 22:07
آزاده

من را هم آهنگ داوود آزاد به اینجا آورد. بسیار زیبا هم غزل هم موسیقی...

1391/06/01 00:09
سعید

خیلی جالبه من رو هم همین کار از داود آزاد به اینجا کشیده ............

1391/06/17 19:09

من هم داوود آزاد به اینجا کشوند. آهنگ و شعر با صدای ایشون آدم رو بی حس می کنه، خلسه کامل. درود بهش واقعاً حق نگه نگهدارش

1392/01/14 05:04
آرش

وقتی 2 تا ابرقدرت موسیقی با خدای عرفان با هم بیفتن نتیجه کار هنریشون میشه شاهکار .... !
زبان نمیتونه عظمت کار را بیان کنه .
فقط اگه کسی میتونه معنی ابیات 3-4-8-9-10 حدودی بگه کارم راه می افته !!!!!؟

1392/01/14 07:04
امین کیخا

گل است این ببین چه نازکی وظرافتی دارد بااین وجود من چگونه لطف سپنجی و عاریتی و قرضی بخواهم،اینجا أیما دارد به لطیف یعنی نازک در برابر کثیف به معنی متراکم وان جهان مینو در برابر جهان گیتی است ، شاعر دچار نوعی اگاهی کهکشانی است یعنی از عرش به فرش می نگرد و با هستی یکی شده است و خود را با اب و باغ هم امیخته میبیند مارا هم جان خوانده که هم یعنی جانم عزیزم و هم یعنی ای جان یعنی تو هم جانی و تن نیستی

1392/01/14 07:04
امین کیخا

گلابه یا گل و لای تا چند بر چشم می زنی وان دیدن أجسام کثیف است میخواهد شاعر مارا به دیدن چیز های نازک و لطیف مینویی بخواند و میگوید چشمت را تا بشویی من اشکارم

1392/01/14 07:04
امین کیخا

میگوید خوراک و نواله و پوشاک برای تو مانند گل و لای هستند و تو لجن خوار نیستی ای مهمان ، اینجا می گوید مهمان یعنی خانه ما سرای گیتی نیست و باز باید برگشت

1392/01/14 07:04
امین کیخا

سخن مانند کشتی می باشد ولی معنی مثل دریا است یعنی معنی است که سخن را در بر میگیرد اما اگر تو نیک و زود بیایی و اندریابی باهم میتوان راهی برویم و به جایی برسیم

1392/01/14 07:04
امین کیخا

مراهم شما به اینجا میاورد دوستان

1393/06/27 10:08
علیرضا خسروی کلهر

جناب حضرت مولانا دراشعار دل انگیز خویش همانند سایر عرفای بزرگ ازکللمات کلیدی ورمزی واصطلاحات خاص عارفانه استفاده نموده است که بعضا" درک آن برای افراد عادی ممکن نیست ودرنظر برخی ازعوام شاید بی معنی باشد درحالیکه دقیق ترین ظرائف عالم عرفان درآثارایشان نهفته است ودلی آکنده ازمعنی وسری پیوسته ازسودا می طلبد تا این اشارات ارزشمند را مکشوف واستخراج نماید کمااینکه درغزل فوق ( عبارات ماه و... ) بشکل رمزی امده اند . بااحترام علیرضا خسروی کلهر

1393/08/18 19:11
وفا

لینک اجرای بخشی از این غزال
پیوند به وبگاه بیرونی

1395/10/12 22:01
حسین اسماعیلی

در این ابیات مولوی از زبان حضرت حق سخن می گوید، من آن ماهم که اندر لامکانم، مجو بیرون مرا در عین جانم، من یعنی خدا در عین جان تو هستم، و بیرون از تو نیستم. من تو را به سوی خودت می خوانم تا به اصلت بگردی.
در ادامه از غفلت ما انسان ها می گوید: گهی گویی خلاف و بی‌وفایی، بلی تا تو چنینی من چنانم، تا تو غافلی من را بی وفا می بینی. به پیش کور هیچم من چنانم، به پیش گوش کر من بی‌زبانم، تا توی انسان کوری من را هیچ می پنداری، و تا کر باشی صدای مرا نشنوی و مرا بی زبان می پنداری.
گلابه چند ریزی بر سر چشم، گلابه: آب گل.
در ادامه ی تذکر غفلت ما انسان ها می گوید: لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین، تو گل خواری نشایی میهمانم، تا وقتی که لباس و لقمه ات گِل های رنگین است و به دنیا متوجهی و گِل می خوری شایسته ی میهمان من شدن نیستی.
گِل است، این گِل در او لطفی است، بنگر! چو لطف عاریت را واستانم، به گِل وجودت بنگر، من لطفی را ت در این گِل وجود تو به امانت گذاشته ام که همان روح خداست که در گِل انسان دمیده شده، مصرع دوم احتمالا می گوید چون (چگونه) این لطف را باز بستانم؟

1396/09/01 20:12
نادر..

تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم..

1397/08/26 16:10
محمد علی

منم عاشق مولانا هستمو داوود آزاد منو با این شعر اشنا کرد.واقعا عالیه

1398/10/25 00:12
بابک

اگر کسی زمینه فرهنگی ایران در روان مولوی از لعب شطرنج را بسیج نکند و بیاد نیاورد ، میانگارد که در اندیشه مولوی ، خدائی مقتدر هست، که با همه به کردار آلت و ابزار خود، بازی میکند و همه را ببازی میگیرد . بازی کردن با دیگری ، به کردار آلت دست کردن ، با همبازی بودن برای عشق ورزی ، فرق کلی دارد . این اندیشه بر ضد جهان بینی مولویست، که انسان را « مراد مراد » میداند، و غایت خدا، چیزی جز خواندن انسان بسوی خود انسان نیست. انسان، خودش ، غایت خودش هست .هیچکسی و قدرتی، حق ندارد برای او ، غایت بگذارد .

1399/04/08 11:07
حسین

من کتاب کیمیا خاطون رو خوندم و ناراحت شدم ، بعد کتاب شمس رو که باز کردم این شعر رو دیدم ، خیلی جا خوردم ، کیمیا رو دور انداختم واقعا چرا بعضی ها چرت و پرت در میارن از خودشون

1399/05/28 21:07
..

کشتی برانم
سخن‌گفتن را کنار بگذارم تا بتوانیم در معنی غرق شویم..

1399/05/28 21:07
..

اسب سخن بیش مران، در ره جان گرد مکن
گر چه که خود سرمه‌ی جان آمد آن گرد مرا..

1399/05/28 21:07
..

تو دو دیده فروبندی و "گویی" روز روشن کو..

1402/07/04 11:10
سیامک یوسفی

مرا هم تو به هر رنگی که خوانی - اگر رنگین اگر ننگین ندانم
شاید "نه آنم" به جای "ندانم" درست تر باشد