غزل شمارهٔ ۱۵۰۲
ز زندان خلق را آزاد کردم
روان عاشقان را شاد کردم
دهان اژدها را بردریدم
طریق عشق را آباد کردم
ز آبی من جهانی برتنیدم
پس آنگه آب را پرباد کردم
ببستم نقشها بر آب کان را
نه بر عاج و نه بر شمشاد کردم
ز شادی نقش خود جان می دراند
که من نقش خودش میعاد کردم
ز چاهی یوسفان را برکشیدم
که از یعقوب ایشان یاد کردم
چو خسرو زلف شیرینان گرفتم
اگر قصد یکی فرهاد کردم
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
جهان داند که تا من شاه اویم
بدادم داد ملک و داد کردم
جهان داند که بیرون از جهانم
تصور بهر استشهاد کردم
چه استادان که من شهمات کردم
چه شاگردان که من استاد کردم
بسا شیران که غریدند بر ما
چو روبه عاجز و منقاد کردم
خمش کن آنک او از صلب عشق است
بسستش اینک من ارشاد کردم
ولیک آن را که طوفان بلا برد
فروشد گرچه من فریاد کردم
مگر از قعر طوفانش برآرم
چنانک نیست را ایجاد کردم
برآمد شمس تبریزی بزد تیغ
زبان از تیغ او پولاد کردم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز زندان خلق را آزاد کردم
روان عاشقان را شاد کردم
هوش مصنوعی: من مردم را از بند و زندان رهایی بخشیدم و روح عاشقان را خوشحال کردم.
دهان اژدها را بردریدم
طریق عشق را آباد کردم
هوش مصنوعی: با وجود چالشها و موانع بزرگ، من توانستم بر مشکلات غلبه کنم و مسیر عشق را روشن و سرسبز کنم.
ز آبی من جهانی برتنیدم
پس آنگه آب را پرباد کردم
هوش مصنوعی: من از آب خود جهانی را پر از زندگی و انرژی کردم، سپس آن آب را پرباد ساختم.
ببستم نقشها بر آب کان را
نه بر عاج و نه بر شمشاد کردم
هوش مصنوعی: نقشهایی که ایجاد کردم را بر روی آب نقش بستم، نه بر روی عاج و نه بر روی چوب شمشاد.
ز شادی نقش خود جان می دراند
که من نقش خودش میعاد کردم
هوش مصنوعی: از شادی، جانم را به تصویر میکشد و نشان میدهد که من با خود واقعیام ملاقات کردهام.
ز چاهی یوسفان را برکشیدم
که از یعقوب ایشان یاد کردم
هوش مصنوعی: من از چاهی که یوسفها در آن افتاده بودند، آنها را بیرون آوردم؛ همانطور که یاد یعقوب را در دل داشتم.
چو خسرو زلف شیرینان گرفتم
اگر قصد یکی فرهاد کردم
هوش مصنوعی: وقتی که زلف شیرینان را به دست آوردم، اگر بخواهم یکی مثل فرهاد را به وجود بیاورم.
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
هوش مصنوعی: چه باغی زیبا که من ساختهام! چه شهری باشکوه که من بنا کردهام!
جهان داند که تا من شاه اویم
بدادم داد ملک و داد کردم
هوش مصنوعی: جهان میداند که تا زمانی که من پادشاه او باشم، ملک و قدرت را به دیگران میدهم و عدالت را برقرار میکنم.
جهان داند که بیرون از جهانم
تصور بهر استشهاد کردم
هوش مصنوعی: جهان میداند که من فراتر از این دنیا هستم و برای این موضوع به دلایل و شواهدی اشاره کردهام.
چه استادان که من شهمات کردم
چه شاگردان که من استاد کردم
هوش مصنوعی: من چه استادانی را تحت تاثیر خود قرار دادهام و چه دانشآموزانی را که خودم تربیت کردهام.
بسا شیران که غریدند بر ما
چو روبه عاجز و منقاد کردم
هوش مصنوعی: بسیاری از شیران بر ما خروشیدند، اما من مانند روباهی ناتوان و تسلیم شده، آنها را به آرامش وادار کردم.
خمش کن آنک او از صلب عشق است
بسستش اینک من ارشاد کردم
هوش مصنوعی: خودت را کنترل کن، زیرا او از اصل عشق و محبت نیامده است. به هر حال، من راهنماییات کردهام.
ولیک آن را که طوفان بلا برد
فروشد گرچه من فریاد کردم
هوش مصنوعی: البته، اگر به کسی آسیب یا مشکل بزرگی برسد، حتی اگر من به او فکر کنم و صدا بزنم، او نمیتواند آنچه را که از دست داده بپذیرد یا برگرداند.
مگر از قعر طوفانش برآرم
چنانک نیست را ایجاد کردم
هوش مصنوعی: آیا میتوانم از عمق طوفان او بیرون بیایم، مانند اینکه چیزی وجود نداشته است؟
برآمد شمس تبریزی بزد تیغ
زبان از تیغ او پولاد کردم
هوش مصنوعی: شمس تبریزی مانند خورشید درخشید و با کلامش به دیگران حمله کرد و من نیز با قدرت کلام او، قوی و استوار شدم.