گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۲

چون در عدم آییم و سر از یار برآریم
از سنگ سیه نعره اقرار برآریم
بر کارگه دوست چو بر کار نشینیم
مر جمله جهان را همه از کار برآریم
گلزار رخ دوست چو بی‌پرده ببینیم
صد شعله ز عشق از گل گلزار برآریم
بر دلدل دل چون فِکنَد دولت ما زین
بس گَرد که ما از ره اسرار برآریم
چون از می شمس الحق تبریز بنوشیم
صد جوشِ عجب از خُم و خمّار برآریم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون در عدم آییم و سر از یار برآریم
از سنگ سیه نعره اقرار برآریم
هوش مصنوعی: زمانی که از عدم خارج شویم و سر از محبوبمان برداریم، از دل سنگ سیاه فریاد اقرار و اعتراف سر خواهیم داد.
بر کارگه دوست چو بر کار نشینیم
مر جمله جهان را همه از کار برآریم
هوش مصنوعی: اگر در کنار دوست و در محیط او مشغول به کار شویم، می‌توانیم با تلاش مشترک، تمام دنیا را به حرکت درآوریم و پیشرفت کنیم.
گلزار رخ دوست چو بی‌پرده ببینیم
صد شعله ز عشق از گل گلزار برآریم
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنواز دوست را بی‌پرده و بدون هیچ مانعی مشاهده کنیم، و از عشق با شوق فراوان، همانند شعله‌هایی که از گلزار برمی‌خیزند، برافروخته و سرشار از احساس شویم.
بر دلدل دل چون فِکنَد دولت ما زین
بس گَرد که ما از ره اسرار برآریم
هوش مصنوعی: زمانی که حوادث و مشکلات بر دل ما غلبه می‌کنند، دولت و خوشبختی ما از این چالش‌ها فراتر می‌رود و ما از طریق درک امور پنهان و معنوی می‌توانیم به موفقیت برسیم.
چون از می شمس الحق تبریز بنوشیم
صد جوشِ عجب از خُم و خمّار برآریم
هوش مصنوعی: وقتی از شراب شمس الحق تبریز بنوشیم، از خمر و ظرف آن به طرز شگفت‌انگیزی طغیانی از احساسات و شگفتی‌ها در ما به وجود می‌آید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۸۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲ به خوانش فاطمه زندی