غزل شمارهٔ ۱۴۷۱
مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
جز شیوه آن غمزه غمازه نمیدانم
یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند
من بیره و سرمستم دروازه نمیدانم
آوازه آن یاران چون مشک جهان پر شد
ز آواز بشد عقلم آوازه نمیدانم
تا روی تو را دیدم من همچو گل تازه
گشتم خرف و کهنه ار تازه نمیدانم
گویند که لقمان را یک کازه تنگی بد
زین کوزه میی خوردم کان کازه نمیدانم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
جز شیوه آن غمزه غمازه نمیدانم
هوش مصنوعی: من در حال و هوای خوشی و شادابی هستم و نمیدانم چه اندازهای از این حال را دارم. تنها چیزی که میشناسم، شیوهای است که با نگاه جالب و نغز خود به من مینگرد.
یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند
من بیره و سرمستم دروازه نمیدانم
هوش مصنوعی: دوستان از موضوعی آگاه بودند و به بیرون رفتند، اما من که بدون راه و سرمست هستم، از دروازه خبر ندارم و نمیدانم کجا باید بروم.
آوازه آن یاران چون مشک جهان پر شد
ز آواز بشد عقلم آوازه نمیدانم
هوش مصنوعی: نام و آوازه آن دوستان مانند بویی خوش در جهان پخش شد. اما عقل من از این آواز هیچ نمیفهمد.
تا روی تو را دیدم من همچو گل تازه
گشتم خرف و کهنه ار تازه نمیدانم
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی تو را دیدم، مثل گلی تازه و شاداب شدم، ولی اگر کسی تازه نباشد، نمیدانم که چطور میشود.
گویند که لقمان را یک کازه تنگی بد
زین کوزه میی خوردم کان کازه نمیدانم
هوش مصنوعی: گویند لقمان در حال نوشیدن می از یک کوزه تنگی بود و گفت که نمیداند این کوزه چیست.
حاشیه ها
1397/10/08 14:01
نادر..
اندازه نمیدانم....
1400/04/27 01:06
آصف
با سلام در دیوان شمس استاد اردوان بیاتی مصرع اول مخمورم و پرخواره اندازه نمیدانم قید شده