غزل شمارهٔ ۱۴۷۰
جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
آن روز سیه بادا کو را بنمیجویم
یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا
من بر در دل باشم او آید در کویم
گفتم صنم مه رو گه گاه مرا میجو
کز درد به خون دل رخساره همیشویم
گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم
یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همیمویم
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹: بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهمغزل شمارهٔ ۱۴۷۱: مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
آن روز سیه بادا کو را بنمیجویم
هوش مصنوعی: جانم فدای کسی باشد که نامش را نمیبرم، و روزی که او را جستجو نکنم، باید روزی تیره و تار باشد.
یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا
من بر در دل باشم او آید در کویم
هوش مصنوعی: اگر فردا من در دل کسی جا داشته باشم، یک باره در شهر رسوا میشوم و او به سراغم میآید.
گفتم صنم مه رو گه گاه مرا میجو
کز درد به خون دل رخساره همیشویم
هوش مصنوعی: به او گفتم ای معشوق زیبا، گاهی به جستجوی من بپرداز، زیرا از درد و رنجی که دارم، دل و چهرهام به خون مینشیند.
گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم
هوش مصنوعی: گفت که من به دنبالت بودم، اما تو در خانه نبودای. کاش خدا بداند که چه کسی اینطور به من نسبت بیاساسی میدهد.
یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همیمویم
هوش مصنوعی: یک روز به خاطر عشق و سرودن شعر، جانم را فدای عشق میکنم، زیرا جانم به اندازهای در حال فشرده شدن است که مانند مویی نازک و لطیف شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۷۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/05/18 13:08
علیرضا
الان هم همین طوره. تو روت دروغ می گن
1401/12/02 03:03
سفید
یک روز غزلگویان والله سپارم جان...