غزل شمارهٔ ۱۴۷
آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
صد هزاران سرّ ِ سرّ ِجان شنیدستی دلا
از ورای پردهها تو گشتهای چون می از او
پردهی خوبانِ مهرو را دریدستی دلا
از قوامِ قامتش در قامتِ تو کژ بماند
همچو چنگ از بهر سروِ تَر خمیدستی دلا
ز آنسویِ هست و عدم چون خاصِ خاصِ خسروی !
همچو ادبیران چه در هستی خزیدستی دلا ؟
بازِ جانی شِستهای بر ساعدِ خسرو به ناز
پایبندت با وی است ار چه پریدستی دلا
ور نباشد پایبندت تا نپنداری که تو
از چنان آرام ِ جانها دررمیدستی دلا
بلک چون ماهی به دریا بلک چون قالب به جان
در هوای عشق آن شه آرمیدستی دلا
چون تو را او شاه از شاهان عالم برگزید
تو ز قرآن گزینش برگزیدستی دلا
چون لبِ اقبالِ دولت تو گزیدی باک نیست
گر ز زخمِ خشم دستِ خود گزیدستی دلا
پای خود بر چرخ تا ننهی تو از عزت از آنک
در رکابِ صدرِ شمس الدین دویدستی دلا
تو ز جام ِخاصِ شاهان تا نیاشامی مدام
کز مدامِ شمس تبریزی چشیدستی دلا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
صد هزاران سرّ ِ سرّ ِجان شنیدستی دلا
هوش مصنوعی: در نهایت، دل تو پس از دوری به وصال معشوق رسید و تو از بینهایت راز و رموز عشق آگاه شدی.
از ورای پردهها تو گشتهای چون می از او
پردهی خوبانِ مهرو را دریدستی دلا
هوش مصنوعی: تو از پشت پردهها مانند میشرابی شدهای، ای دل! تو پرده زیبایی چهرههای خجسته را کنار زدهای.
از قوامِ قامتش در قامتِ تو کژ بماند
همچو چنگ از بهر سروِ تَر خمیدستی دلا
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی قامت او به قدری است که حتی در کنار تو هم ناهموار و کج به نظر میرسد، همانطور که چنگی به خاطر سرِ زیبا و راستش خمیده میشود.
ز آنسویِ هست و عدم چون خاصِ خاصِ خسروی !
همچو ادبیران چه در هستی خزیدستی دلا ؟
هوش مصنوعی: از آن طرف وجود و عدم، تو همچون خاص خاصی از شاهی! ای دل، چرا مانند ادبیران در هستی پنهان شدهای؟
بازِ جانی شِستهای بر ساعدِ خسرو به ناز
پایبندت با وی است ار چه پریدستی دلا
هوش مصنوعی: پرندهای بر بازوی خسرو نشسته است و با زیبایی و ناز، به تو وابسته است، هر چند که تو از او جدا شدهای، ای دل.
ور نباشد پایبندت تا نپنداری که تو
از چنان آرام ِ جانها دررمیدستی دلا
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به چیزی متعهد باشی، نباید فکر کنی که تو از آن آرامش و راحتی جانها جدا شدهای، ای دل.
بلک چون ماهی به دریا بلک چون قالب به جان
در هوای عشق آن شه آرمیدستی دلا
هوش مصنوعی: عشق آنچنان تو را به آرامش میرساند که مانند ماهی در دریا غوطهور میشوی و یا مثل قالبی که به جان پیوسته است، در آغوش عشق آن معشوق آرام میگیری.
چون تو را او شاه از شاهان عالم برگزید
تو ز قرآن گزینش برگزیدستی دلا
هوش مصنوعی: وقتی که خدای بزرگ تو را از بین تمام شاهان و بزرگان جهان انتخاب کرده، پس تو هم باید از قرآن و آموزههای آن انتخاب و الگو بگیری، ای دل.
چون لبِ اقبالِ دولت تو گزیدی باک نیست
گر ز زخمِ خشم دستِ خود گزیدستی دلا
هوش مصنوعی: وقتی که خوشبختی و موفقیت تو را انتخاب کرده، نگران نباش که اگر از خشم خود آسیب دیدهای. دلیر باش!
پای خود بر چرخ تا ننهی تو از عزت از آنک
در رکابِ صدرِ شمس الدین دویدستی دلا
هوش مصنوعی: پای خود را بر چرخ بگذار تا از مقام و عزت خود دور نشوی، چرا که در کنار مقام بلند شمس الدین، تو نیز میدوی و میدرخشی.
تو ز جام ِخاصِ شاهان تا نیاشامی مدام
کز مدامِ شمس تبریزی چشیدستی دلا
هوش مصنوعی: تو تا زمانی که از جام خاص شاهان بنوشی و آن را مدام تجربه کنی، مانند کسی که پیوسته از تجربه شمس تبریزی بهره میبرد، باید دلت را آماده کنی.
حاشیه ها
1403/02/07 17:05
همایون
از میان غزل هایی که در مقام رفیع شمس سروده است این غزل جلالدین آنقدر افراطی است که بیمارگونه به نظر میرسد و از یک بیماری خاص نشانی میدهد که شاید بتوان بیماری عارفانه نامید، اینکه تو با کژی و ادبار و خشم و غرور از دوستی کسی با خود بنازی و تا آخر عمر مست مقام والای خود باشی