غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم
وز بام فلک پنهان من راه گذر دارم
جان عزم سفر دارد تا معدن و اصل خود
زان سو که نظر بخشد آن سوی نظر دارم
نک می کشدم سیلم آن سوی که بد میلم
کز فرقت آن دریا بس گرم جگر دارم
می تازم ترکانه تا حضرت خاقانی
کز وی مثل خرگه صد بند کمر دارم
چون سایه فنا گردم در تابش خورشیدی
کاندر پی او دایم من سیر قمر دارم
چون لعل ز خورشیدش جز گرمی و جز تابش
من فر دگر گیرم من عشق دگر دارم
گر بشکند این جوزم هم مغزم و هم نغزم
ور بشکندم چون نی صد قند شکر دارم
چون سروم و چون سوسن هم بسته هم آزادم
چون سنگم و چون آهن در سینه شرر دارم
یا من هو فی قلبی یسبی ادبی یسبی
حسبی ابدا حسبی آنچ از تو به بر دارم
مولای فنی صبری لا تخرج من صدری
لا تبعد نستبری کز هجر ضرر دارم
ای عشق صلا گفتی می آیم بسم الله
آخر به چه آرامم گر از تو حذر دارم
گر در دل تابوتم مهر تو بود قوتم
قوت ملکی دارم گر شکل بشر دارم
آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی
شیلیسو نسندیشی دل زیر و زبر دارم
افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی
تینما خو نتیلوسی یاد تو سمر دارم
باقیش بفرما تو ای خسرو دریاخو
بستم چو صدف من لب یعنی که گهر دارم
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴: گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارمغزل شمارهٔ ۱۴۵۶: توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم
وز بام فلک پنهان من راه گذر دارم
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، سلام بر تو! من قصد سفر دارم و راهی در پیش دارم که از آسمان پنهان است.
جان عزم سفر دارد تا معدن و اصل خود
زان سو که نظر بخشد آن سوی نظر دارم
هوش مصنوعی: جان من آماده سفر است تا به منبع و اصل خود برود، چون آن طرفی که به آن میاندیشم، دیدی فراتر از این سوی نگاه من دارد.
نک می کشدم سیلم آن سوی که بد میلم
کز فرقت آن دریا بس گرم جگر دارم
هوش مصنوعی: من در آرزو دارم که به آن سمت بروم، جایی که میل من به آنجاست؛ چراکه از دوری آن دریا، جگرم به شدت داغ و آتشین شده است.
می تازم ترکانه تا حضرت خاقانی
کز وی مثل خرگه صد بند کمر دارم
هوش مصنوعی: من با شتاب و جدیت به سوی مقام بزرگ خاقانی میروم، چرا که از او الهام و نیرویی دارم که میتواند مرا مانند خرگاهی محکم و پابرجا نگه دارد.
چون سایه فنا گردم در تابش خورشیدی
کاندر پی او دایم من سیر قمر دارم
هوش مصنوعی: من در نور خورشیدی همچون سایهای فنا میشوم و همیشه در پی او هستم، در حالی که حرکت و گردش قمر را در وجود خود احساس میکنم.
چون لعل ز خورشیدش جز گرمی و جز تابش
من فر دگر گیرم من عشق دگر دارم
هوش مصنوعی: چون لعل از خورشید جز گرما و نور نمیگیرم، من عشق دیگری دارم.
گر بشکند این جوزم هم مغزم و هم نغزم
ور بشکندم چون نی صد قند شکر دارم
هوش مصنوعی: اگر این گردو را بشکنند، هم عقل و هم نغمهام را از دست میدهم. اما اگر خودم بشکنم، مانند نی، صد قند شیرین دارم.
چون سروم و چون سوسن هم بسته هم آزادم
چون سنگم و چون آهن در سینه شرر دارم
هوش مصنوعی: من همچون سرود و گل نرگس، هم در قید و بند هستم و هم آزاد، مانند سنگ و آهن، در درونم آتش زبانه میکشد.
یا من هو فی قلبی یسبی ادبی یسبی
حسبی ابدا حسبی آنچ از تو به بر دارم
هوش مصنوعی: ای کسی که در قلبم جا دارد، زیبایی و فضیلتهای تو مرا مجذوب کرده است. هر چه از تو در آغوش دارم، برایم کافی و ارجمند است.
مولای فنی صبری لا تخرج من صدری
لا تبعد نستبری کز هجر ضرر دارم
هوش مصنوعی: ای معلم روشنی، صبرم را در دل نگذار و دورم نکن، زیرا از دوری تو به شدت رنج میبرم.
ای عشق صلا گفتی می آیم بسم الله
آخر به چه آرامم گر از تو حذر دارم
هوش مصنوعی: ای عشق، تو صدا زدی که میآیم، پس به نام خدا، حالا چگونه میتوانم آرام باشم اگر از تو دوری جسته باشم؟
گر در دل تابوتم مهر تو بود قوتم
قوت ملکی دارم گر شکل بشر دارم
هوش مصنوعی: اگر در دل تابوت من عشق تو باشد، قوت من به اندازه قدرت فرشتگان خواهد بود، هرچند که ظاهراً شبیه انسان هستم.
آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی
شیلیسو نسندیشی دل زیر و زبر دارم
هوش مصنوعی: من دلم را به خاطر تو جریحهدار و آشفتهام، و به خاطر احوال تو، قلبم در هیاهو و نابسامانی است.
افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی
تینما خو نتیلوسی یاد تو سمر دارم
هوش مصنوعی: من یاد تو را در دل دارم، همانطور که افندیها در میکوشند به بوی خوش و زیبایی زندگی توجه کنند.
باقیش بفرما تو ای خسرو دریاخو
بستم چو صدف من لب یعنی که گهر دارم
هوش مصنوعی: باقیاش را به تو میسپارم ای پادشاه دریا دل، من مانند صدف بستهام و این یعنی اینکه درون من گوهری وجود دارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/07/11 23:10
آناهیتا افشاری نیریزی
آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی :
افندی، تو چه مبارک قدمی، اگر جمال تو را همه داشته باشند
شیلیسو نسندیشی :
همه از لبان تو ببوسند
افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی :
افندی، شب ها تو را یاد می کنم، قصه هایت را مدام تکرار می کنم
تینما خو نتیلوسی :
ای دریا صفت!
منبع : پیوند به وبگاه بیرونی
1401/09/27 04:11
کوروش
خب چرا نگفتی این چه زبونیه
1403/01/04 11:04
مصطفی خدایگان
زبان یونانیه که مولانا بهش تسلط داشته