گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم
تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم
بس کردم از دستان زیرا مثل مستان
از خواب به هر سویی می جنبم و می افتم
من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم
با نقش خیال او همراهم و هم جفتم
چون صورت آیینه من تابع آن رویم
زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم
آن دم که بخندید او من نیز بخندیدم
وان دم که برآشفت او من نیز برآشفتم
باقیش بگو تو هم زیرا که ز بحر توست
درهای معانی که در رشته دم سفتم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم
تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم
هوش مصنوعی: اگر تو خسته‌ای، بنشین و استراحت کن. من خودم خیلی خسته‌ام و حالا تو بگو چه داستانی داری. من هم داستان خودم را گفتم.
بس کردم از دستان زیرا مثل مستان
از خواب به هر سویی می جنبم و می افتم
هوش مصنوعی: دیگر از دست خود خسته شدم، زیرا مانند معتادان، از خواب بیدار شده و به هر سو حرکت می‌کنم و می‌افتم.
من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم
با نقش خیال او همراهم و هم جفتم
هوش مصنوعی: من همیشه به یاد آن محبوب هستم، حتی اگر او خواب باشد یا بیدار. در هر لحظه، تصویر او در ذهنم همراه من است و مانند همسری با من است.
چون صورت آیینه من تابع آن رویم
زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ام مانند آیینه است، به همین دلیل به او توجه می‌کنم و ویژگی‌های او را به نمایش می‌گذارم و در درون خودم مخفی می‌کنم.
آن دم که بخندید او من نیز بخندیدم
وان دم که برآشفت او من نیز برآشفتم
هوش مصنوعی: زمانی که او لبخند زد، من هم لبخند زدم و وقتی او ناراحت شد، من هم ناراحت شدم.
باقیش بگو تو هم زیرا که ز بحر توست
درهای معانی که در رشته دم سفتم
هوش مصنوعی: باقی موارد را تو هم بگو، زیرا که دریا از تو سرچشمه می‌گیرد و درهای معانی که در سلسله سخن من است، از این دریا نشأت می‌گیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۵۱ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱ به خوانش عندلیب