گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۳۷

چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
چو چرخ صاف پرنورم به گرد ماه گردانم
زبانم عقده‌ای دارد چو موسی من ز فرعونان
ز رشک آنک فرعونی خبر یابد ز برهانم
فروبندید دستم را چو دریابید هستم را
به لشکرگاه فرعونی که من جاسوس سلطانم
نه جاسوسم نه ناموسم من از اسرار قدوسم
رها کن چونک سرمستم که تا لافی بپرانم
ز باده باد می خیزد که باده باد انگیزد
خصوصا این چنین باده که من از وی پریشانم
همه زهاد عالم را اگر بویی رسد زین می
چه ویرانی پدید آید چه گویم من نمی‌دانم
چه جای می که گر بویی از آن انفاس سرمستان
رسد در سنگ و در مرمر بلافد کآب حیوانم
وجود من عزبخانه‌ست و آن مستان در او جمعند
دلم حیران کز ایشانم عجب یا خود من ایشانم
اگر من جنس ایشانم وگر من غیر ایشانم
نمی‌دانم همین دانم که من در روح و ریحانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
چو چرخ صاف پرنورم به گرد ماه گردانم
هوش مصنوعی: زمانی که رعد و برق می‌خندد و در حال ستایش و تمجید هستم، مانند چرخش صاف و نورانی به دور ماه حرکت می‌کنم.
زبانم عقده‌ای دارد چو موسی من ز فرعونان
ز رشک آنک فرعونی خبر یابد ز برهانم
هوش مصنوعی: زبانم دلی پُر از درد و غم دارد، مانند موسی که از فرعونان رنج می‌برد. حسادت آن‌ها باعث می‌شود چیزهایی را از او بدانند که از دلایل و شواهدی که دارد، ناشی می‌شود.
فروبندید دستم را چو دریابید هستم را
به لشکرگاه فرعونی که من جاسوس سلطانم
هوش مصنوعی: دستم را ببندید که متوجه شدید من کجا هستم؛ به مقر فرماندهی فرعون، چون من یک جاسوس از طرف سلطانم هستم.
نه جاسوسم نه ناموسم من از اسرار قدوسم
رها کن چونک سرمستم که تا لافی بپرانم
هوش مصنوعی: من نه به دنبال کنجکاوی هستم و نه به مسائل خصوصی دیگران کاری دارم. من از اسرار مقدس آگاهی دارم و در حال حاضر به قدری مست و شاداب هستم که می‌خواهم از این حالت لذت ببرم و سخن بگویم.
ز باده باد می خیزد که باده باد انگیزد
خصوصا این چنین باده که من از وی پریشانم
هوش مصنوعی: می‌گوید وقتی نوشیدنی میخورم، حالتی خاص و سرخوشی به من دست می‌دهد. به ویژه وقتی که این نوشیدنی باعث می‌شود افکار و احساساتم بهم بریزد و بی‌قرار شوم.
همه زهاد عالم را اگر بویی رسد زین می
چه ویرانی پدید آید چه گویم من نمی‌دانم
هوش مصنوعی: اگر همگان زهاد و عابدان دنیا از بوی این می باخبر شوند، چه خرابی و آشفتگی به بار خواهد آمد. حال من چه بگویم که نمی‌دانم.
چه جای می که گر بویی از آن انفاس سرمستان
رسد در سنگ و در مرمر بلافد کآب حیوانم
هوش مصنوعی: هر کجا که بوی عطر سرمستان به مشام برسد، حتی در سنگ و مرمر، جان من زنده می‌شود.
وجود من عزبخانه‌ست و آن مستان در او جمعند
دلم حیران کز ایشانم عجب یا خود من ایشانم
هوش مصنوعی: وجود من مانند خانه‌ای است که مستان در آن جمع شده‌اند. دلم در تعجب است که آیا من خود یکی از آن مستان هستم یا این‌که آن‌ها در درون من هستند.
اگر من جنس ایشانم وگر من غیر ایشانم
نمی‌دانم همین دانم که من در روح و ریحانم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که آیا من از جنس آن‌ها هستم یا نه، اما این را می‌دانم که من در جوانی و شادابی و سرزندگی زندگی می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۳۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/05/08 15:08
رفیعی

بلافد, از مصدرِ لافیدن و به معنایِ دعوی باطل کردن است