گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۳۶

تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم
در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمی‌دانم
به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد
چو ترکان گرد تو اختر چه خرگاهی نمی‌دانم
ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمی‌دانم
زهی دریای بی‌ساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمی‌دانم
شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه
بجز آن شاه باقی را شهنشاهی نمی‌دانم
زهی خورشید بی‌پایان که ذراتت سخن گویان
تو نور ذات اللهی تو اللهی نمی‌دانم
هزاران جان یعقوبی همی‌سوزد از این خوبی
چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمی‌دانم
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی
دمی هویی دمی‌هایی دمی آهی نمی‌دانم
خمش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم
که بی‌خویشی و مستی را ز آگاهی نمی‌دانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید، زهره یا ماهی و من نمی‌دانم کدام یک از این‌ها هستی و نمی‌دانم از این عاشق سرگشته چه خواسته‌ای.
در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: در این مکان، حتی با اینکه هیچ‌چیز ندارم، همه‌چیز با لطف و زیبایی همراه است. چه در دشت و چه در سبزه‌زار، نمی‌دانم این درگاه به کجا تعلق دارد.
به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد
چو ترکان گرد تو اختر چه خرگاهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: در جایی که ستاره‌ها در آسمان می‌درخشند و راه کهکشان را می‌پیمایند، نمی‌دانم چرا گرد تو مثل ترک‌ها می‌چرخم و به گردایت می‌نگرم.
ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های چهره‌ات به وضوح می‌توان فهمید که جان ما مانند باغی پر از گل‌های بنفشه، نرگس و سوسن شده است. ماه تو هم روشنایی‌بخش زندگی ماست، اما نمی‌دانم چرا این پیوند و همراهی احساس نمی‌شود.
زهی دریای بی‌ساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: چه دریای وسیع و بی‌انتهایی که پر از ماهی است، اما در دل این دریا، ماهی‌ای را ندیده‌ام که مانند این باشد و نمی‌دانم این ماهی چه ویژگی‌هایی دارد.
شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه
بجز آن شاه باقی را شهنشاهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: می‌گوید تنها یک صدای خاص و بزرگ وجود دارد که در میان دیگران کم‌ارزش به نظر می‌رسد. من هیچ مقام و نامی را جز آن شاه بزرگ، شهنشاه نمی‌شناسم.
زهی خورشید بی‌پایان که ذراتت سخن گویان
تو نور ذات اللهی تو اللهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: ای خورشید بی‌نهایت، که ذرات وجودت به تمجید و ستایش می‌پردازند، من نمی‌دانم که تو تجلی نور خداوندی.
هزاران جان یعقوبی همی‌سوزد از این خوبی
چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: چندین جان مانند یعقوب به خاطر زیبایی تو دچار درد و سوختن هستند. نمی‌دانم چرا ای بهترین زیبایی‌ها، تو در این چاه پنهان هستی.
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی
دمی هویی دمی‌هایی دمی آهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: ساکت باش، زیرا اینکه شایعات و افکار منفی همیشه انسان را در مشکلات و تشتت قرار می‌دهند. گاهی به یک صدا و گاهی به صدای دیگر می‌رسیم و نمی‌دانیم در حال چه کار هستیم.
خمش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم
که بی‌خویشی و مستی را ز آگاهی نمی‌دانم
هوش مصنوعی: سکوت کردم چون که نمی‌دانم مستی و بی‌خویشی چه حسی دارد، زیرا در مقابل آن جادو و افسون، حالتی شبیه سرخوشی به من دست داده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۳۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶ به خوانش نازنین بازیان

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"سرگشته"
با صدای علی تفرشی (آلبوم شبت خوش باد من رفتم)

حاشیه ها

1393/02/15 21:05
گوش شنوا

استاد محمدرضا لطفی ابیاتی از این غزل را با تار در دستگاه همایون به آواز خوانده اند که اجرای بسیار عجیبی است.
این اجرا را میتوانید در وبسایت dorrab.com بشنوید.

1394/01/06 20:04
بی نام

من هم اجرایی از استاد لطفی عزیز شنیدم روی این غزل که در چهارگاه بود.

1396/04/16 18:07
زهره نامدار

صادق شیخ زاده ؛ در البوم مولا جان این غزل را خوانده است.

1396/10/16 15:01
عبدالله جهانسری

استاد محمدرضا لطفی این شعر را در دستگاه چهارگاه خوانده اند...اجرای کلن.

1397/02/23 20:04
برگ بی برگی

درود بر شما ، بنظر میرسد در بیت چهارم " و " پس از بنفشه وزن شعر را بهم زده است پس بهتره بجای آن کاما بگزاریم.
ز رویت جان ما گلشن بنفشه ، نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمی دانم
با سپاس

1397/02/23 20:04
برگ بی برگی

بنظر میرسد در این غزل خطاب مولانا به شخص خود یا انسان میباشد که از جنس خداوند هست و بلکه میتواند خدا باشد اگر این یوسف از چاه تاریکی و جهل بیرون رود و این همان مرتبه ای است که حسین ابن منصور حلاج رسید ولی راز داری نکرد و فریاد انالحق سرداد اما مولانا آن را در لفافه میگوید . موفق باشید

1399/07/25 16:09
بیداد

دوستان میشه معنی دو بیت آخر رو توضیح بدید؟