غزل شمارهٔ ۱۴۳
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کاو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
سینهی خود باز کردم زخمها بنمودمش
گفتمش از من خبر ده دلبرِ خونخواره را
سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را
طفلِ دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان
ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را
شهرِ وصلت بوده است آخر ز اول جای دل
چند داری در غریبی این دلِ آواره را ؟
من خمش کردم ولیکن از پی دفعِ خمار
ساقیِ عشّاق گردان نرگس خماره را
غزل شمارهٔ ۱۴۲: دولتی همسایه شد همسایگان را الصلاغزل شمارهٔ ۱۴۴: عقل دریابد تو را یا عشق یا جانِ صفا ؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را
هوش مصنوعی: شب گذشته پیغامی برای تو فرستادم و به ستاره گفتم که از طرف من به آن ماهپاره برساند.
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کاو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به سجدهای symbolic اشاره میکند که از عشق و احترام به خورشیدی سرچشمه میگیرد. او میگوید که این سجده به خاطر نوری است که آن خورشید بر سنگهای خارا، یعنی سختیها و مشکلات، میافکند. با تابش این نور، آن سنگها نیز به زر تبدیل میشوند. به عبارتی دیگر، احترام و عشق او میتواند توانایی تغییر و تحولی در چیزهای سخت و ناامیدکننده ایجاد کند.
سینهی خود باز کردم زخمها بنمودمش
گفتمش از من خبر ده دلبرِ خونخواره را
هوش مصنوعی: سینهام را گشودم تا زخمهایم را نشان دهم و به او گفتم که از حال و روز من، آن محبوب خونخوار، خبر بده.
سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را
هوش مصنوعی: به هر سمتی گردش کردم تا دل نازک و خامم آرام گیرد. اما هر بار که کسی به گهواره نزدیک میشود و آن را تکان میدهد، کودک درونم بیدار میشود.
طفلِ دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان
ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را
هوش مصنوعی: دلِ کوچک من را تغذیه کن و ما را از این گردونهی زندگی آزاد کن، ای کسی که هر لحظه به وجود هزاران بیچاره چون من کمک کردهای.
شهرِ وصلت بوده است آخر ز اول جای دل
چند داری در غریبی این دلِ آواره را ؟
هوش مصنوعی: شهرِ وصال در واقع از ابتدا محلِ دل بوده، پس چه اندازه در این غربت برای این دلِ آواره جا داری؟
من خمش کردم ولیکن از پی دفعِ خمار
ساقیِ عشّاق گردان نرگس خماره را
هوش مصنوعی: من از سر خشم خودداری کردم، اما با این حال به دنبال دور کردن تاثیر مستی ناشی از محبت و زیبایی چشمان نرگسگونه معشوق هستم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۳ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
1395/11/15 15:02
رضا
ساقی عاشق بگردان نرگس خماره را
1395/11/15 15:02
رضا
کاش گنجور تمهیداتی را در نظر می گرفت که امکان حک و اصلاح
یادداشت ها فراهم می شد. بیت آخر گنجور درست است و ضعف
چشم سبب اشتباه من شد که عشاق را عاشق خوانده بود و خوانندگان بر من ببخشایند.
1401/12/27 12:02
قطره …
یک روز بابا محسن برایمان این شعر را خواندند فرمودند معنای این شعر برای خواص است برای هرکه خدا به او نظر خاص داشته باشد ،این شعرِ جناب مولانا معنای درونی سوره ی رعد را شکافته است و کس نمیبیند مگر به اذن حق
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را...