غزل شمارهٔ ۱۴۲۸
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من
زبانت گر بود زرین زبان درکش که من گازم
به دنبل دنبه می گوید مرا نیشی است در باطن
تو را بشکافم ای دنبل گر از آغاز بنوازم
بمالم بر تو من خود را به نرمی تا شوی ایمن
به ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فن سازم
دهان مگشای این ساعت ازیرا دنبل خامی
چو وقت آید شوی پخته به کار تو بپردازم
کدامین شوخ برد از ما که دیده شوخ کردستی
چه خوانی دیده پیهی را که پس فرداش بگدازم
کمان نطق من بستان که تیر قهر می پرد
که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم
یکی سوزی است سازنده عتاب شمس تبریزی
رهم از عالم ناری چو با این سوز درسازم
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷: من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارمغزل شمارهٔ ۱۴۲۹: نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
هوش مصنوعی: همه پرندهها شگفتزده شدند از نحوه پرواز من. آیا تا به حال کبوتر مانند من را دیدهاید که اینقدر در تلاش برای پرواز است؟
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
هوش مصنوعی: در هر زمانی هر پرندهای به سمت پرندهای دیگر پرواز میکند، اما من مثل سنگی سخت و بیحرکت هستم که نمیتوانم پرواز کنم.
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من
زبانت گر بود زرین زبان درکش که من گازم
هوش مصنوعی: به موقع صحبت کن و بیدلیل سخن نگو، زیرا زبان من ممکن است تو را بسوزاند. حتی اگر زبان تو از طلا باشد، بهتر است که از من دوری کنی.
به دنبل دنبه می گوید مرا نیشی است در باطن
تو را بشکافم ای دنبل گر از آغاز بنوازم
هوش مصنوعی: دنبل به دنبه میگوید: درون من چیزی وجود دارد که میتواند تو را بشکافد. اگر از ابتدا با محبت و ملایمت با من رفتار کنی، میتوانیم به هدف برسیم.
بمالم بر تو من خود را به نرمی تا شوی ایمن
به ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فن سازم
هوش مصنوعی: شما را به آرامی نوازش میکنم تا در برابر ناگهانیها احساس امنیت کنی، و سپس به شکافندگیهایی میپردازم تا بفهمی چه هنری در چنگ دارم.
دهان مگشای این ساعت ازیرا دنبل خامی
چو وقت آید شوی پخته به کار تو بپردازم
هوش مصنوعی: در حال حاضر دهانت را باز نکن، زیرا هنوز نادانی. وقتی زمان مناسب برسد، کار پخته و حسابشدهای انجام میدهم.
کدامین شوخ برد از ما که دیده شوخ کردستی
چه خوانی دیده پیهی را که پس فرداش بگدازم
هوش مصنوعی: کدام هنرمند خوشچهره از ما را دیدهای که تو را با ناز و بیاعتنایی ترک کند، چه بسا پس از آنکه به تو نگاهی انداخت، فردایش دلت را بشکاند.
کمان نطق من بستان که تیر قهر می پرد
که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم
هوش مصنوعی: ای کلام، مرا از خود دور کن تا تیر خشم و قهر نزنم، زیرا نکند از سر مستی این تیر به خودم اصابت کند.
یکی سوزی است سازنده عتاب شمس تبریزی
رهم از عالم ناری چو با این سوز درسازم
هوش مصنوعی: سوزی وجود دارد که شمس تبریزی را میسازد و من از دنیای آتش دور میشوم اگر با این سوز در ساز خود به حرکت درآیم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۲۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/08/09 22:11
همایون
پیر ما به آسانی خشمگین نمیشود ولی اگر تشخیص بدهد که هنگام خشم است
وای بر او که مورد این خشم قرار گیرد خشمی آسمانی
ولی باز آن خشم هم چون آتشی است که سازنده و زنده کننده است نه سوزاننده
و خوش به حال آنکه در حیات خود حضور پیری را تجربه میکند