اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم
هوش مصنوعی: من نه آنقدر بیعشق هستم که از محبوبم فرار کنم، و نه آنقدر قوی هستم که در این نبرد تسلیم شوم.
منم آن تخته که با من دروگر کارها دارد
نه از تیشه زبون گردم نه از مسمار بگریزم
هوش مصنوعی: من همچون تختهای هستم که کشاورز با آن کار میکند. نه از زبان تند و تیزی میترسم و نه از میخها و فشارها فرار میکنم.
مثال تخته بیخویشم خلاف تیشه نندیشم
نشایم جز که آتش را گر از نجار بگریزم
هوش مصنوعی: من همچون تختهای بیخود هستم و به هیچ چیز دیگری جز آتش نمیاندیشم، حتی اگر تیشهای مرا تهدید کند. تنها هدفم فرار از آتش است.
چو سنگم خوار و سرد ار من به لعلی کم سفر سازم
چو غارم تنگ و تاری گر ز یار غار بگریزم
هوش مصنوعی: اگر به مانند سنگی سرد و بیاحساس باشم و نتوانم به شکل لعل (گوهر) درآیم، به این معناست که در زندگیام تنگی و تاریکی وجود دارد. اگر از یار و دوست خود دور شوم، این تنگی و تاریکی بیشتر خواهد شد.
نیابم بوس شفتالو چو بگریزم ز بیبرگی
نبویم مشک تاتاری گر از تاتار بگریزم
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بوسهٔ خوشطعمی را بیابم؛ هرچقدر هم که از کمبرگی دور شوم، نمیتوانم بوی عطر را تجربه کنم. حتی اگر از تاتارها دور شوم، باز هم نمیتوانم فرار کنم.
از آن از خود همیرنجم که منهم در نمیگنجم
سزد چون سر نمیگنجد گر از دستار بگریزم
هوش مصنوعی: من از خودم رنج میبرم چون نمیتوانم در خود جا بگیرم. آیا جای تعجب نیست اگر سر من در چارچوب محدودیتها جا نشود، پس از این محدودیتها فرار کنم؟
هزاران قرن می باید که این دولت به پیش آید
کجا یابم دگربارش اگر این بار بگریزم
هوش مصنوعی: برای تحقق این آیندهی مطلوب، به زمان بسیار طولانی نیاز است. اکنون نمیدانم اگر این بار فرصتی دیگر برای فرار داشته باشم، آن را پیدا خواهم کرد یا نه.
نه رنجورم نه نامردم که از خوبان بپرهیزم
نه فاسد معدهای دارم که از خمار بگریزم
هوش مصنوعی: من نه بیمار هستم و نه مردی بیوفا که از خوبیها فاصله بگیرم، همچنین معدهام به بیماریای دچار نیست که از شراب و خوشیها فرار کنم.
نیم بر پشت پالانی که در میدان سپس مانم
نیم فلاح این ده من که از سالار بگریزم
هوش مصنوعی: من در میانه میدان، بر پشت پالان نشستهام و از بزرگی این ده فرار میکنم.
همیگویم دلا بس کن دلم گوید جواب من
که من در کان زر غرقم چرا ز ایثار بگریزم
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم که بس کن، اما دلم به من میگوید که چرا باید از بخشش و گذشت فرار کنم وقتی که در گنجینهای از ارزشها غرق هستم؟
حاشیه ها
در فرهنگ ایران، خدا، بُن ِایثار و نـثار است. خدا، چیزی جز تخـمه ایثار نیست. او، وجودیست که هستی خودش را میپراکند و می پاشد، و در همه ذراتش، این اصل خود پراکنی و خودافشانی یا ایثار هست. او از دیگران برای ایمان به خود، ایثارنمیخواهد. ایثار، همیشه با اصل غنا و بسیاری و لبریزی کار دارد. وجودی که در درونش نمیگنجد و همیشه میآفریند، خود را میافشاند:
همی گویم دلا بس کن، دلم گوید جواب من/ که من در کان زر غـرقـم، چرا زا ایثـار بگریزم؟
درود بابک عزیز که به فرهنگ شکوهمند ایران پیوسته ای و پیوندی فرخنده داری
جلال دین عزیز براستی فرهنگی یگانه و ویژه دارد
هرچند او پهلوان است و پهلوان با تمام وجود با زادبوم و سرزمین پیوند دارد اما او از تبار نوروز است و همواره نوشدن را تجربه می کند و به گنج هستی پیوسته است و پیوندی فرخنده دارد
او به تنهایی در برابر تمامی هستی ایستاده است
او رستم دیگری است از تبار دلدادگی و دلداری
او دل همه انسان هاست چرا که دل او بی بهره نیست و بهره خود را از هستی برده است و دل جاوید دارد تنها دل است که آنچه بدست می آورد قابل بازستاندن و نابود شدن نیست
نه آن بی بهره دل دارم که از دلدار بگریزم
بابک و همایون،
ایرانیان نادیده را باور ندارند، و شنیده را تا نیازمایند.