برگردان به زبان ساده
به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم
چه مانی تو بدان صورت که از مردم شنیدستم
هوش مصنوعی: به حق زیبایی تو، من هرگز چهرهای مثل تو ندیدهام. چه مانایی داری که اینگونه به زیبایی وصف شدهای از زبان مردم؟
چنین باغی در این عالم نرستهست و نروید هم
نه در خواب و نه بیداری چنین میوه نچیدستم
هوش مصنوعی: در این دنیا چنین باغی نه وجود دارد و نه امکان دارد که در خواب یا بیداری میوهای از آن چید.
دعای یک پدر نبود دعای صد نبی باشد
کز این سان دولتی گشتم بدین دولت رسیدستم
هوش مصنوعی: دعای یک پدر به اندازه دعای صد پیامبر تاثیر دارد؛ چرا که من به برکت این دعا توانستم به این مقام و موفقیت دست یابم.
شنیدم ز آسمان روزی که دارم از غمت سوزی
ز رفعتهای سوز او در این گردش خمیدستم
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که از آسمان، به خاطر غم تو در دل من آتش میتپد و این درد و رنج باعث شد که در چرخش زندگیام خمیده شوم.
مرا می گوید اندیشه ز عشق آموختم پیشه
ز عدل دوست قفلستم ز لطف او کلیدستم
هوش مصنوعی: من از عشق، اندیشه و فکر را آموختهام و در پرتو عدالت دوست، قفلهای زندگیم را بستهام، اما به واسطهی لطف او، کلیدهای آزادی و رهایی را در دست دارم.
گرفته هر یکی ذره یکی آیینه پیش رو
کز آن آیینه گر این را به نرخ جان خریدستم
هوش مصنوعی: هر ذرهای از وجودم مانند یک آیینه است که در برابر من قرار دارد. اگر از آن آیینه به قیمت جانم بگذرم، میتوانم خودم را بهتر بشناسم و ارزش واقعیام را درک کنم.
کدام است او یکی اویی همه اوها از او بویی
که از بعدش یزیدستم ز قربش بایزیدستم
هوش مصنوعی: کدام یک از آنها اوست؟ او که تنها و یگانه است و همه چیز از او برمیخیزد. بویی که از او میآید، به قدری نزدیک است که من با یاد او به بزرگی یزید دست یافتهام.
بگفتم نیشکر را من که از کی پرشکر گشتی
اشارت کرد سوی تو کز انفاسش چشیدستم
هوش مصنوعی: گفتم نیشکر را، که چرا اینقدر شیرینی دارد؟ او به من اشاره کرد به تو، که من از نفسهای تو این شیرینی را چشیدهام.
به جان گفتم که چون غنچه چرا چهره نهان کردی
بگفت از شرم روی او به جسم اندر خزیدستم
هوش مصنوعی: به جانم گفتم که چرا مانند غنچه، چهرهات را پنهان کردهای؟ او در پاسخ گفت که به خاطر شرم، از روی او به درون بدن خود رفتهام.
جهان پیر را گفتم که هم بندی و هم پندی
بگفتا گرچه پیرم من ولیک او را مریدستم
هوش مصنوعی: به کهنسالی گفتم که تو هم رفیق و هم نصیحت کن هستی. او در پاسخ گفت: گرچه من سالخوردهام، اما او را به خود وابستهام.
چو سوسن صد زبان دارد جهان در شکر و آزادی
کز آن جان و جهان خورش مزید اندر مزیدستم
هوش مصنوعی: مانند گل سوسن که زبانهای زیادی دارد، جهان نیز پر از شیرینی و آزادی است. از این نعمتها میتوان به جان و جهان بهرهمند شد و بر نعمتها افزود.
بهار آمد چو طاووسی هزاران رنگ بر پرش
که من از باغ حسن او بدین جانب پریدستم
هوش مصنوعی: بهار فراررسیده و مانند طاووسی با رنگهای مختلف خود را به نمایش گذاشته است. من نیز از زیبایی و لطف او به این سمت آمدهام.
ز بهر عشرت جانها کشیدم راح و ریحانها
برای رنج رنجوران عقاقیری کشیدستم
هوش مصنوعی: به خاطر خوشی و لذت جانها، راهها و نعمتها را جستجو کردم و برای تسکین درد و رنج آسیبدیدگان، داروها و درمانها را فراهم کردم.
شبی عشق فریبنده بیامد جانب بنده
که بسم الله که تتماجی برای تو پزیدستم
هوش مصنوعی: یک شب، عشق دلربا نزد بنده آمد و گفت: به نام خدا، که من برای تو (عشقی) بیپایان را تجربه کردهام.
یکی تتماج آورد او که گم کردم سر رشته
شکستم سوزن آن ساعت گریبانها دریدستم
هوش مصنوعی: شخصی را دیدم که کمکم کرد و نشانم داد، زیرا من در گم کردن کارهایم به مشکل برخورده بودم. در آن لحظه، احساس ناامیدی و پریشانی میکردم و حتی نتوانستم کنترل خودم را حفظ کنم.
چو نوشیدم ز تتماجش فروکوبید چون سیرم
چو طزلق رو ترش کردم کز آن شیرین بریدستم
هوش مصنوعی: وقتی از شرابش نوشیدم، احساس سنگینی کردم. همچون سیری که از طعم ترش خوشم نیامد و آن را رها کردم.
به دست من به جز سیخی از آن تتماج او نامد
ولی چون سیخ سرتیزم در آنچ مستفیدستم
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از آن موجود به دست من رسید، یک سیخ بود. اما همان سیخ برایم بسیار ارزشمند است و به من سود میرساند.
به هر برگی از آن تتماج بشکفتهست نوعی گل
شکوفه کرد هر باغی که چون من بشکفیدستم
هوش مصنوعی: هر برگی از آن درخت نشاندهنده نوعی گل است، و هر باغی که مثل من شکوفا شده، گلهایی را به نمایش گذاشته است.
شکوفه چون همیریزد عقیبش میوه می خیزد
بقا در نفی دان که من بدید از نابدیدستم
هوش مصنوعی: وقتی شکوفهها میریزند، میوهها به وجود میآیند. در این چرخه، وجود و عدم به هم مربوطاند. من از آنچه که نمیتوان دید، آگاهی پیدا کردهام.
همه بالیدن عاشق پی پالودنی آید
پی قربان همیدان تو هر آنچ پروریدستم
هوش مصنوعی: همه در حال رشد و شکوفایی هستند، اما عشق واقعی و قربانی کردن برای همدیگر، به ما معنا و هدف میدهد. تو همواره بهرهای از چیزی که پروردهای، خواهی داشت.
ندارد فایده چیزی به جز هنگام کاهیدن
گزافه نیست این که من ز غم کاهش گزیدستم
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به جز زمان کاهش درد و غم، فایدهای ندارد و من از غم و اندوهم رنج میبرم.
بنال ای یار چون سرنا که سرنا بهر ما نالد
از آن دمها پرآتش که در سرنا دمیدستم
هوش مصنوعی: ای محبوب، مانند سرنایی ناله کن؛ چراکه این سرنا به خاطر ما از آن لحظههای پر آتش ناله سر میدهد که من در آن دمها جان دمیدم.
مجو از من سخن دیگر برو در روضه اخضر
از آن حسن و از آن منظر بجو که من خریدستم
هوش مصنوعی: از من انتظار صحبتهای دیگر نداشته باش؛ به باغ سبز برو و زیبایی و منظرهای که من به خاطر آن چیزها را خریدهام، جستجو کن.