گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۴

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایب‌ها
که چندین سال من کشتی در این خشکی همی‌رانم
بیا ای جان توی موسی و این قالب عصای تو
چو برگیری عصا گردم چو افکندیم ثعبانم
تو عیسی و من مرغت تو مرغی ساختی از گل
چنانک دردمی در من چنان در اوج پرانم
منم استون آن مسجد که مسند ساخت پیغامبر
چو او مسند دگر سازد ز درد هجر نالانم
خداوند خداوندان و صورت ساز بی‌صورت
چه صورت می کشی بر من تو دانی من نمی‌دانم
گهی سنگم گهی آهن زمانی آتشم جمله
گهی میزان بی‌سنگم گهی هم سنگ و میزانم
زمانی می چرم این جا زمانی می چرند از من
گهی گرگم گهی میشم گهی خود شکل چوپانم
هیولایی نشان آمد نشان دایم کجا ماند
نه این ماند نه آن ماند بداند آن من آنم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
هوش مصنوعی: درخت و آتش را دیدم که صدایی به من می‌گفت محبت محبوبم مرا می‌خواند، آیا این آتش من را همانند موسی، پسر عمران، به سوی خود می‌کشاند؟
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
هوش مصنوعی: من در دشت پرمشکل و آزمایش فرورفته‌ام و طعم عذاب و رنج را چهل سال است که چشیده‌ام، مانند موسی که در گرداب این بیابان سرگردان است.
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایب‌ها
که چندین سال من کشتی در این خشکی همی‌رانم
هوش مصنوعی: از تو خواهش می‌کنم که از کشتی و دریا سوال نکنی، بلکه بیا و به شگفتی‌هایی که هست نگاه کن. من سال‌هاست که در این خشکی کشتی را به حرکت درآورده‌ام.
بیا ای جان توی موسی و این قالب عصای تو
چو برگیری عصا گردم چو افکندیم ثعبانم
هوش مصنوعی: ای جان، بیا! تو مانند موسی هستی و این جسم تو چون عصاست. وقتی که عصایت را بالا ببری، من هم مانند مار می‌شوم و وقتی که بر زمین بیندازیش، به حالت طبیعی خود باز می‌گردم.
تو عیسی و من مرغت تو مرغی ساختی از گل
چنانک دردمی در من چنان در اوج پرانم
هوش مصنوعی: تو مانند عیسی هستی و من پرنده‌ای هستم که تو از گلی ساخته‌ای. به‌گونه‌ای که درد من در درون من وجود دارد و اوج پرواز من در واقع از درون اوست.
منم استون آن مسجد که مسند ساخت پیغامبر
چو او مسند دگر سازد ز درد هجر نالانم
هوش مصنوعی: من سنگ بنای آن مسجد هستم که پیامبر در آن نشسته بود. حالا که او دیگر نمی‌تواند بر مسند بنشیند، من از غم دوری او گله‌مندم.
خداوند خداوندان و صورت ساز بی‌صورت
چه صورت می کشی بر من تو دانی من نمی‌دانم
هوش مصنوعی: خداوندی که خود، خالق همه چیز است و صورتی ندارد، چرا بر من تصویری می‌کشی که خود تو می‌دانی و من از آن بی‌خبرم؟
گهی سنگم گهی آهن زمانی آتشم جمله
گهی میزان بی‌سنگم گهی هم سنگ و میزانم
هوش مصنوعی: گاهی مانند سنگ سخت و مقاوم هستم، گاهی همانند آهن انعطاف‌پذیر. در برخی لحظات آتشین و جوشانم. گاهی بدون وزن و سنگینی، و گاهی هم به عنوان ترازویی متعادل و منظم حضور دارم.
زمانی می چرم این جا زمانی می چرند از من
گهی گرگم گهی میشم گهی خود شکل چوپانم
هوش مصنوعی: گاهی در این مکان من فعالیت می‌کنم و گاهی هم دیگران از من بهره می‌برند. گاهی به صورت گرگ می‌آیم و گاهی به شکل چوپانی که می‌شناسید.
هیولایی نشان آمد نشان دایم کجا ماند
نه این ماند نه آن ماند بداند آن من آنم
هوش مصنوعی: چهره‌ای عجیب و غریب نمایان شد که نشان از دایمی بودن دارد. اما نه این چهره ماند و نه آن چهره. تنها او می‌دانست که من همان کسی هستم که هستم.

حاشیه ها

1395/02/20 11:05
دکتر اندیشه قدیریان

در مصراع اوّلِ بیت چهارم، باید «وین» به « و این» تبدیل شود تا سکته ی وزنی برطرف گردد.

1396/03/04 11:06

حضور همه جایی پیامبران در سراسر دیوان شمس موج میزند. و این غزل از همه پررنگتر است

1396/10/06 19:01
ایلیاد

پیغامبر در این غزل منظور به موسی است

1398/01/26 00:03
امیرحسین

منظور از پیغامبر در این غزل پیامبر اسلام است و مراد از استون، ستون حنانه.
بیت ششم به داستان ناله ی ستون حنانه در مسجد النبی اشاره دارد، روایت است قبل از تکمیل ساختمان مسجد، پیامبر اکرم هنگام ایراد خطابه به ستونی که از تنه ی نخل ساخته شده بود تکیه میداد، زمانی که تصمیم گرفت بالای منبر سخنرانی کند، ستون حنانه شروع به نالیدن کرد. ابیات زیادی در شعر فارسی به این داستان تلمیح دارند، مانند بیت زیر از مولوی:
بنواخت نور مصطفی آن اُستُن حنانه را کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو