گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۳

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم
در آن کویی که می خوردم گرو شد کفش و دستارم
ز عقل خود چو رفتم من سر زلفش گرفتم من
کنون در حلقه زلفش گرفتارم گرفتارم
چو هر دم می فزون باشد ببین حالم که چون باشد
چنان می‌های صدساله چنین عقلی که من دارم
بگوید در چنان مستی نهان کن سر ز من رستی
مسلمانان در آن حالت چه پنهان ماند اسرارم
مرا می گوید آن دلبر که از عاشق فنا خوشتر
نگارا چند بشتابی نه آخر اندر این کارم
چو ابر نوبهاری من چه خوش گریان و خندانم
از آن می‌های کاری من چه خوش بی‌هوش هشیارم
چو عنقا کوه قافی را تو پران بینی از عشقش
اگر آن که خبر یابد ز لعل یار عیارم
منم چو آسمان دوتو ز عشق شمس تبریزی
بزن تو زخمه آهسته که تا برنسکلد تارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم
در آن کویی که می خوردم گرو شد کفش و دستارم
هوش مصنوعی: دل من به سمت خانه محبوبم به شدت کشیده می‌شود، همان جایی که به خاطر عشقش همه چیزم را جا گذاشتم، حتی کفش و دستکشم.
ز عقل خود چو رفتم من سر زلفش گرفتم من
کنون در حلقه زلفش گرفتارم گرفتارم
هوش مصنوعی: وقتی از عقل و خرد خود دور شدم، به دام زلف او افتادم. اکنون در زلف او اسیر شده‌ام و نمی‌توانم رهایی یابم.
چو هر دم می فزون باشد ببین حالم که چون باشد
چنان می‌های صدساله چنین عقلی که من دارم
هوش مصنوعی: هر لحظه که حال من بهتر می‌شود، نگاهی به خودم بینداز و ببین که چطور می‌شوم. این عقل من، شبیه می‌های صد ساله است که به تدریج و با گذشت زمان غنی‌تر و باارزش‌تر می‌شود.
بگوید در چنان مستی نهان کن سر ز من رستی
مسلمانان در آن حالت چه پنهان ماند اسرارم
هوش مصنوعی: در چنین حالتی که در مستی به سر می‌برم، به من بگو که رازهایم را پنهان کن و مخفی نگه‌دار. ای مسلمانان، در این وضعیت، هیچ‌یک از اسرار من پنهان نمی‌ماند.
مرا می گوید آن دلبر که از عاشق فنا خوشتر
نگارا چند بشتابی نه آخر اندر این کارم
هوش مصنوعی: آن معشوق می‌گوید که ای دل‌بردار، آیا نمی‌دانی که وجود عاشق، اگرچه فناپذیر است، اما از آن هم زیباتر است؟ پس چرا در این مسیر به من نزدیک‌تر نمی‌شوی؟
چو ابر نوبهاری من چه خوش گریان و خندانم
از آن می‌های کاری من چه خوش بی‌هوش هشیارم
هوش مصنوعی: من مانند ابر بهاری هستم که همزمان می‌خندد و می‌گرید. از شراب خود بسیار خوشحالم و در کنار بی‌هوشی‌ام، به نوعی هشیار و آگاه هستم.
چو عنقا کوه قافی را تو پران بینی از عشقش
اگر آن که خبر یابد ز لعل یار عیارم
هوش مصنوعی: اگر کسی عاشق شود و در عشقش شعف و شوقی عمیق داشته باشد، می‌تواند زیبایی و عظمت عشق را در بالاترین درجه مشاهده کند، همان‌طور که پرنده‌ای بزرگ (عنقا) در آسمان به پرواز درمی‌آید. اگر کسی به خبر و آگاهی از زیبایی و جواهر محبوب من برسد، تاثیر آن عشق را بیش از پیش درک خواهد کرد.
منم چو آسمان دوتو ز عشق شمس تبریزی
بزن تو زخمه آهسته که تا برنسکلد تارم
هوش مصنوعی: من به عشق شمس تبریزی مانند آسمان دوچار هستم. آرام و بی‌صدا نوا بزن تا تار و پود وجودم تحت تأثیر قرار نگیرد و از بین نرود.

حاشیه ها

1392/07/06 15:10
امین کیخا

در کار چیزی بودن همان در حال انجام چیزی بودن است

1396/12/20 21:03
حسین

در بیت آخر مصرع دوم نگسلد درست است یعنی ّپاره نشود ونسکلد غلط است با پوزش وبا تشکر از زحماتتون