گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۸

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم
چند ز برگ ریز غم زرد شوم خزان کنم
از غم و اندهان من سوخت درون جان من
جمله فروغ آتشین تا به کیش نهان کنم
چند ز دوست دشمنی جان شکنی و تن زنی
چند من شکسته دل نوحه تن به جان کنم
مؤمن عشقم ای صنم نعره عشق می زنم
همچو اسیرکان ز غم تا به کی الامان کنم
چونک خیال تو سحر سوی من آید ای قمر
چون گذرد ز موج خون خاصه که خون فشان کنم
سنگ شد آب از غمم آه نه سنگ و آهنم
کآتش روید از تنم چونک حدیث آن کنم
ای تبریز شمس دین با تو قرین و چون قرین
دور قمر اگر هله با تو یکی قران کنم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم
چند ز برگ ریز غم زرد شوم خزان کنم
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر بی‌حالی و بی‌دلی‌ام ناله و فریاد کنم؟ چه مدت دیگر باید به خاطر غم‌های زندگی خود را پژمرده و ناامید جلوه دهم؟
از غم و اندهان من سوخت درون جان من
جمله فروغ آتشین تا به کیش نهان کنم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غم و اندوه درونم می‌سوزد، همچون شعله‌ای درخشان. تا کی می‌توانم این آتش را پنهان کنم؟
چند ز دوست دشمنی جان شکنی و تن زنی
چند من شکسته دل نوحه تن به جان کنم
هوش مصنوعی: چند بار باید از دوست آزاری بکشی و به خودت آسیب بزنـی؟ من که دل شکسته‌ام، برای جانم ناله می‌کنم.
مؤمن عشقم ای صنم نعره عشق می زنم
همچو اسیرکان ز غم تا به کی الامان کنم
هوش مصنوعی: ای محبوب من، به عشق تو می‌گرزم و هم‌چون اسیران، دردم را فریاد می‌زنم. تا چه زمانی می‌توانم از این درد فریاد کشیدن را پنهان کنم؟
چونک خیال تو سحر سوی من آید ای قمر
چون گذرد ز موج خون خاصه که خون فشان کنم
هوش مصنوعی: وقتی فکر تو مانند سحر به سمت من بیاید، ای ماه، هنگامی که از امواج خون می‌گذرد، مخصوصاً که بخواهم خون بفشانم.
سنگ شد آب از غمم آه نه سنگ و آهنم
کآتش روید از تنم چونک حدیث آن کنم
هوش مصنوعی: از شدت غم، دل‌هامان به سنگی تبدیل می‌شود و حتی نه سنگ و آهن هستیم، بلکه آتش از وجود ما متصاعد می‌شود زمانی که درباره‌ی این درد و غم صحبت می‌کنیم.
ای تبریز شمس دین با تو قرین و چون قرین
دور قمر اگر هله با تو یکی قران کنم
هوش مصنوعی: ای تبریز، شهری که با شمس دین پیوندی عمیق داری، مانند دوستی که دور قمر است، اگر بخواهم با تو رابطه‌ای استوار برقرار کنم، حاضرم این کار را انجام دهم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۰۸ به خوانش فاطمه زندی