گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۹

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده‌ام
چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده‌ام
زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده‌ام
چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده‌ام
من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام
خانه شه گرفته‌ام گرچه چنین پیاده‌ام
از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده‌ام

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام
هوش مصنوعی: ای محبوب من، در صبح گاه باده‌ای که به من بخشیدی از دست خودت رها کن و مرا با ناز و لطافت بگذر. راستش را بگو که آیا باده‌ام را به من داده‌ای؟
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام
هوش مصنوعی: هرچند که تو از کنارم رفتی و من این موضوع را فراموش نکرده‌ام، اما بیا و ببین که هنوز در راهی که تو رفته‌ای ایستاده‌ام و به تو فکر می‌کنم.
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده‌ام
هوش مصنوعی: من از چشم‌های بدی که زیبایی تو را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند، خودم را دور کرده‌ام و حالا به جای آن‌ها، به زیبایی‌های دیگری نگاه می‌کنم.
چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده‌ام
هوش مصنوعی: وقتی دلم باز شود، تنها با امید به پیمان دوست است. نامه‌ای که نشان از این پیمان دارد را بر روی دل خود گذاشته‌ام.
زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده‌ام
زادن اولم که مادی بود گذشت و اکنون زاده عشق هستم، من از خودم فراتر رفته ام چرا که دو بار زاده شده ام.
چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده‌ام
هوش مصنوعی: عشق من از سرزمین کافران مرا به خود کشیده است، همانند روح عاشقانی که خالص، لطیف و بی‌پرده هستند.
من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام
خانه شه گرفته‌ام گرچه چنین پیاده‌ام
هوش مصنوعی: من به معشوقی رسیده‌ام و از زیبایی موهایش لذت می‌برم. در خانه او حضور دارم، هرچند که شرایط من سخت و ساده است.
از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده‌ام
هوش مصنوعی: از تبریز شمس دین، لطفاً باز گرد و مرا ببین. به خاطر عشق تو حیران و مات شده‌ام، اما احساس می‌کنم از این حالت بیشتر هم دارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1396/09/21 11:12
نادر..

من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام
"خانه شه گرفته‌ام گر چه چنین پیاده‌ام"...

1398/09/18 17:12
سعید رضایی

درود خدا بر تمامی صادقان، که راهی جز این راه نیست.
به نقل از عیسی مسیح روح الله؟ هدف از خلقت تولدی دوباره است.درود دورانها بر قلمت ای مولانا که چه زیبا تولدی دوباره را توصیف کرده ای، تو گویی که مسیح از شنیدن این بیت به عمق بیشتری از تولدی دوباره و فترت انسان پی برد .
آری چون ز دیار کافری (منظور چه کسی میتواند باشد جز عیسی مسیح روح الله)عشق مرا ربوده است

1398/11/25 10:01
رحیم غلامی

گر چت یک بار زاده اند، بیابی/ عالم دیگر اگر دوباره بزایی (حکیم ناصرخسرو)
حضرت عیسی علیه ‏السلام فرمود:
«لَمْ یَلِجْ مَلَکوتُ السَّماواتِ حَتّی یولِدُ مَرَّتَیْنِ

1398/12/23 16:02
عارف

از تبریز شمس دین، دست دراز می کند
سوی من و، دل من از از دسترسی چه می شود؟

1400/04/30 15:06
افشین

دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشوده ام.

حیرت آوره که درباره چشم سوم و متافیزیک صحبت میکنهِ