اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم
هوش مصنوعی: 昨夜 چه خوردهای بگو ای بت مانند شکر، تا همه سال روز و شب باقی عمرم از آن مصرف کنم.
گر تو غلط دهی مرا رنگ تو غمز می کند
رنگ تو تا بدیدهام دنگ شدهست این سرم
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیبی برسانی، رنگ غم تو باعث میشود که چشمانم پر از اشک شود و من از این وضعیت دچار سردرگمی شدهام.
یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم
هوش مصنوعی: یک لحظه توقف کن و تند نرو، از پیش من دور نشو تا دل شیدای من بسوزد و من بتوانم با چشم خود به تو نگاه کنم.
سخت دلم همیتپد یک نفسی قرار کن
خون ز دو دیده می چکد تیز مرو ز منظرم
هوش مصنوعی: دل من به شدت میزند، کاش کمی آرامش بیاوری. خون به سرعت از دو چشمانم چکیده و تو، سریع از نظرم نرو.
چون ز تو دور می شوم عبرت خاک تیرهام
چونک ببینمت دمی رونق چرخ اخضرم
هوش مصنوعی: هر زمان که از تو دور میشوم، مانند خاک سیاه و تیرهای میشوم که فقط در یک لحظه دیدنت، دوباره سرزنده و شاداب میشوم.
چون رخ آفتاب شد دور ز دیده زمین
جامه سیاه می کند شب ز فراق لاجرم
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب از دید پنهان میشود، زمین به نشانه فقدان او لباس سیاه بر تن میکند و شب ناگزیر از دوری او به سراغ میآید.
خور چو به صبح سر زند جامه سپید می کند
ای رخت آفتاب جان دور مشو ز محضرم
هوش مصنوعی: وقتی خورشید صبح طلوع میکند، لباس سفید به تن میکند. ای چهرهات مانند آفتاب، از نزدیکی من دور نشو.
خیره کشی مکن بتا خیره مریز خون من
تنگ دلی مکن بتا درمشکن تو گوهرم
هوش مصنوعی: ای معشوق، مرا نادیده نگیری و باعث رنج من نشو. دلم را نشکن و از زیبایی و ارزش وجود من کم نکن.
ساغر می خیال تو بر کف من نهاد دی
تا بندیدمت در او میل نشد به ساغرم
هوش مصنوعی: دیگری در دست من جامی از می گذاشت تا بتوانم به یاد تو در آن غرق شوم، اما ارتباطی بین من و آن جام برقرار نشد.
داروی فربهی ز تو یافت زمین و آسمان
تربیتی نما مرا از بر خود که لاغرم
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به خاطر تو از دارویی برای پرورش و رشد استفاده کردهاند. حالا از تو میخواهم که مرا هم تربیت کنی، چون من لاغر و نیازمند توجه هستم.
ای صنم ستیزه گر مست ستیزهات شکر
جان تو است جان من اختر توست اخترم
هوش مصنوعی: ای معشوقهی جدلانگیز، آنقدر مستی که جدالات مانند شکر شیرین است. جان من فدای توست و ستارهی من همانند ستارهی توست.
چند به دل بگفتهام خون بخور و خموش کن
دل کتفک همیزند که تو خموش من کرم
هوش مصنوعی: مدتهاست به دل خود گفتهام که ساکت باشد و غصهها را در خود نگه دارد، اما دل همچنان ناله میزند و مرا به سکوت پرت نمیکند.
حاشیه ها
کتفک زدن کنایه از دست انداختن و استهزاء
سلام و عرض ادب و احترام
سیاهه ای از دل برآمده حول بیت اول در قالب چند سوال و جواب
دوش چه خورده ای بگو ای بت همچو شکّرم
تا همه عمر بعد از این من شب و روز آن خورم
مخاطب : بتی همچو شکر
سوال: از آنچه دیشب خورده است
هدف و غایت: خوردن از آنچه بت همچو شکر وی خورده است در روز و شب
ارتباط ظنی این کمترین از عبارات و ارکان بیت
اول اینکه حال و روز و احوال تو نشان از آن دارد که چه در شب گذشته ی زمان خطی چه در شب ازلی زمان دهری چیزی خورده ای
بیت دوم که اقتباسی تلمیحی از روایت نبوی صل الله علیه و آله والسلم ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی است به دوش در ابتدای بیت اول خاصیت فرازمانی و مکانی می دهد و مخاطب این خطاب را به احمدی سیرتان و گونه گون صورتان تمامی اعصار و امصار تعمیم و گسترش میدهد
مولوی خود در قالب صفت و چه بسا این همانی معشوق خویش با شکّر به سوال مقدر خویش پاسخ می دهد هر آنچه خورده ای خاصیت شیرینی بخشی داشته است و شکرین بودن تو نشانی از آن دارد
من می دانم چون شکرینی و شعشعه ی جمال تو گویاست اما تو خود نیز بگو .....
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای
یا تو واگو آنچه چشمت یا جانت یافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است
از تو بر من تافت و قرار است بتابد چون داری نهان ؟!
قبل از تو و آمدن تو مخاطب چه رسول الله باشد چه انسان کامل نوعی هر عصر و مصدی من از این خوردنی بی اطلاع بودم
سرّ ما زاغ و ماطغی را من
جز از او از کجا بیاموزم
با دیدن تو و گفتن تو از ابایی که در مقام عند ربی و معیت الهی خورده ای مرا بر آن داشت که ترک هر خوردنی غیر از آن کرده شب و روز مهمان بر سر مائده و خوان این طعام آن جهانی باشم
یک سوال و جواب با عریزان و فرهیختگان
تو دیشب چیزی خورده ای اگر بگویی چه خورده ای من شب و روز از آن خواهم خورد این اول اینکه چگونه دست می دهد که به محض گفتن تو خوردن رزق تو برای من ممکن می شود و دو اینکه چطور شب و روز و در همه عمر برای من مقدور می شود ؟!
کجا هستم به کجا می خواهم بروم ؟!
چه می دانم چه می خواهم بدانم ؟!
چه می خورم چه ها می خواهم بخورم ....
و ادامه ی بی بدیل و یگانه ی این مخاطبه تا انتهای بی انتهای غزل....
به فرموده ی حضرتش یک دهان باید یا خواهم به پهنای فلک
و فهمی درست تا بگویم غزل که به صد قرن خلق آن خوانند....
1402/12/26 16:02
علی عموشاهی
گمان کنم مولانا جلال لاغر بوده و معشوقهاش چاق و تپلی (و شاید قندی چون گفته ای "بت همچون شکرم").
ببینید چی سروده:
داروی "فربهی" ز تو، یافت زمین و آسمان
تربیتی نما مرا، از بر خود، که "لاغرم"