گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم
از گلزار چون روم جانب خار چون شوم
از پی شب چو مرغ شب ترک سحر چرا کنم
باده اگر چه می خورم عقل نرفت از سرم
مجلس چون بهشت را زیر و زبر چرا کنم
چونک کمر ببسته‌ام بهر چنان قمررخی
از پی هر ستاره گو ترک قمر چرا کنم
بر سر چرخ هفتمین نام زمین چرا برم
غیرت هر فرشته‌ام ذکر بشر چرا کنم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوبی و زیبایی او کار کند، چرا من باید کار دیگری انجام دهم؟ چون طعم شیرین عشق او را از لبش چشیده‌ام و دیگر نیازی به چیز دیگری ندارم.
از گلزار چون روم جانب خار چون شوم
از پی شب چو مرغ شب ترک سحر چرا کنم
هوش مصنوعی: وقتی از باغ گل عبور می‌کنم، به خاطر خارها ناراحت نمی‌شوم؛ و مثل پرنده‌ای که در شب پرواز می‌کند، نمی‌دانم چرا باید صبح را ترک کنم.
باده اگر چه می خورم عقل نرفت از سرم
مجلس چون بهشت را زیر و زبر چرا کنم
هوش مصنوعی: هر چند که نوشیدنی می‌نوشم، اما عقل و هوش خود را از دست نمی‌دهم. چرا باید مجالسی را که بهشتی به نظر می‌رسند، به هم بریزم؟
چونک کمر ببسته‌ام بهر چنان قمررخی
از پی هر ستاره گو ترک قمر چرا کنم
هوش مصنوعی: زمانی که من برای رسیدن به چهره‌ای زیبا و دلربا همه چیز را آماده کرده‌ام، چرا باید به دنبال ستاره‌ها بروم و زیبایی او را ترک کنم؟
بر سر چرخ هفتمین نام زمین چرا برم
غیرت هر فرشته‌ام ذکر بشر چرا کنم
هوش مصنوعی: در بالای هفتمین آسمان، نام زمین چه کاره است که من به خاطر آن، غیرت هر فرشته را زیر سوال ببرم و درباره انسان سخن بگویم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1397/05/18 11:08
شقایق عسگری

سلام دوستان بیت آخر به ماجرای ابلیس و سجده کردن به انسان ایهام داره؟؟؟

1397/05/18 11:08
شقایق عسگری

ببخشید منظورم شیطان بود.

1399/04/18 01:07
بهادر عبدالهی

در جواب باید گفت خیر، بیت هفت اشاره به اوج اعتلا و معراج پیامبر اسلام دارد که حتی فرشته نیز به مقام او راه ندارد و غبطه مقام او را میکند، طبعاً انسانی که به اعتلا می‌اندیشد باید با تاثیرپذیری از چنین نمونه متعالی، نگاه به پس نداشته و رو به سوی اعتلای روحی داشته باشد:
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو