گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۱

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم
دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم
کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود
پس من اگر آدمیم کمتر از ایشان نشوم
آهن پولاد و حجر در کف تو موم شود
من که همه موم توام چونک بدین سان نشوم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم
دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم
هوش مصنوعی: مثل کوه استوار و نیرومند می‌مانم، اما اگر در درونم آب شوم و نتوانم احساساتم را کنترل کنم، جمعیت تو را می‌بینم و درهم ریخته می‌شوم.
کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود
پس من اگر آدمیم کمتر از ایشان نشوم
هوش مصنوعی: اگر کوه‌ها می‌توانند از یکدیگر جدا شوند و سنگ‌ها به هم پیوسته شوند، پس من هم باید تلاشم را بکنم و کمتر از آنها نباشم.
آهن پولاد و حجر در کف تو موم شود
من که همه موم توام چونک بدین سان نشوم
هوش مصنوعی: اگر آهن و سنگ در دستان تو به موم تبدیل می‌شود، من که تمام وجودم تحت تأثیر تو است، چگونه ممکن است تغییر نکنم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/07/15 02:10
امین کیخا

در فرهنگ واژه یاب دکتر پرتو گمان کنم گفته شده بود جمع باید جم باشد که در اوستایی وجود داشته است .
اما برای جمعیت و شلوغی لغت انبودگی از انبودن یعنی ازدحام وجود دارد و ناانبودگی یعنی خلوت

1392/07/15 02:10
امین کیخا

کوه زه کوهی برود را با نگاه به تفسیری که مولانا از ایه کوهها چون پشم زده می شوند .... در فیه ما فیه باید گرفت او نوشته هرگز کوه ها در هم کوفته نمی شوند بلکه به لطف می رسند ( در برابر کثافت )

1394/04/23 15:06
امین کیخا

گداختن در پهلوی vidaxtan بوده است . اصولا vi برای جداشدن و جدا کردن بکار می رفته است . مثل vixastan یعنی جدا کردن لبه های زخم از هم .