غزل شمارهٔ ۱۴۰
درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
مرگ بادا بیشما و جان مبادا بیشما
سینههای عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جانهای ما خندان مبادا بیشما
بشنو از ایمان که میگوید به آواز بلند
با دو زلف کافرت کایمان مبادا بیشما
عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او
تاج و تخت و چتر این سلطان مبادا بیشما
عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده
جان ما را دیدنِ ایشان مبادا بیشما
جانهای مرده را ای چون دم عیسی شما
ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بیشما
چون به نقدِ عشقِ شمسالدینِ تبریزی خوشم
رخ چو زر کردم بگفتم کان مبادا بیشما
غزل شمارهٔ ۱۳۹: رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ماغزل شمارهٔ ۱۴۱: جمله یارانِ تو سنگند و توی مرجان چرا ؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
مرگ بادا بیشما و جان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: دردهای ما در این دنیا هرگز درمان نشود، مبادا که بیشما بمیرم و بدون شما، زندگیام بیمعنا شود.
سینههای عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جانهای ما خندان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: دلهای عاشقان فقط با یاد شما روشن و شاداب است، و گل خوشبویی که در وجود ماست، بیحضور شما خندانی نخواهد داشت.
بشنو از ایمان که میگوید به آواز بلند
با دو زلف کافرت کایمان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: به شنیدن از ایمان توجه کن که با صدای بلند میگوید: با دو زلف زیبا و فریبندهات، ای کافر، مبادا که ایمان از تو دور شود.
عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او
تاج و تخت و چتر این سلطان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: عقل به جایگاه بالایی دست یافته و همچون یک سلطان در دل ما قرار دارد. آسمان، مانند چتری است که بالای سر این سلطان قرار دارد. بنابراین، نباید اجازه دهیم که این سلطان بدون وجود شما و حمایت شما در افکار و زندگیتان بماند.
عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده
جان ما را دیدنِ ایشان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: عشق را در میان عاشقان دیدم که مانند یک ساقی به ما جان میدهد. نکند که دیدن آنها بدون شما باشد.
جانهای مرده را ای چون دم عیسی شما
ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: شما که مانند دم عیسی هستید و میتوانید جانهای مرده را زنده کنید، تمام کشور مصر و یوسف در کنعان را تحت تأثیر قرار دهید و بگذارید بدون وجود شما چیزی از زندگی نباشد.
چون به نقدِ عشقِ شمسالدینِ تبریزی خوشم
رخ چو زر کردم بگفتم کان مبادا بیشما
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت عشق شمسالدین تبریزی پی بردم، چهرهام مانند طلا درخشید و به خود گفتم که مبادا بیوجود شما باقی بمانم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
1399/07/03 10:10
علی عرفانیان
مبادا در این غزل یعنی نباشد.
درد مارا در جهان درمان مبادا (=نباشد) بی شما
...