گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۸۶

آمد بهار ای دوستان، منزل به سروستان کنیم
تا بختِ در رو خفته را، چون بخت سروْ اِستان کنیم
همچون غریبان چمن بی‌پا روان گشته به فن
هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان کنیم
جانی که رست از خاکدان نامش روان آمد روان
ما جان زانوبسته را هم منزل ایشان کنیم
ای برگ، قوّت یافتی تا شاخ را بشکافتی
چون رستی از زندان؟ بگو تا ما در این حبس آن کنیم
ای سرو، بر سرور زدی تا از زمین سر ورزدی
سرور چه سیر آموختت؟ تا ما در آن سیران کنیم
ای غنچه، گلگون آمدی، وز خویش بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی؟ تا ما ز خود خیزان کنیم
آن رنگ عبهر از کجا؟ وان بوی عنبر از کجا؟
وین خانه را در از کجا؟ تا خدمت دربان کنیم
ای بلبل آمد داد تو، من بندهٔ فریاد تو
تو شاد گل، ما شاد تو، کی شکر این احسان کنیم؟!
ای سبزپوشان چون خضر، ای غیب‌ها گویان به سر
تا حلقهٔ گوش از شما، پُر دُرّ و پُرمرجان کنیم
بشنو ز گلشن رازها، بی‌حرف و بی‌آوازها
برساخت بلبل سازها، گر فهم آن دستان کنیم
آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شکر
می‌آورد الحان‌تر، جان مست آن الحان کنیم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد بهار ای دوستان، منزل به سروستان کنیم
تا بختِ در رو خفته را، چون بخت سروْ اِستان کنیم
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده است، ای دوستان، بیایید به باغ سرو برویم و زندگی جدیدی را آغاز کنیم تا شانس و بختی که در خواب است را بیدار کنیم و مانند سروهای سرسبز شاداب شود.
همچون غریبان چمن بی‌پا روان گشته به فن
هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان کنیم
هوش مصنوعی: ما مانند غریبان در باغ، بی‌هدف و بدون راحتی حرکت می‌کنیم. باید قدم‌هایمان را محکم برداریم و تصمیم بگیریم که به سوی دیاری ناشناخته برویم.
جانی که رست از خاکدان نامش روان آمد روان
ما جان زانوبسته را هم منزل ایشان کنیم
هوش مصنوعی: نفسی که از دنیا رسته و به دنیای دیگر رفته، نامش به آسمان پرواز می‌کند. ما نیز باید روح‌های در بند خود را به آن مکان برسانیم.
ای برگ، قوّت یافتی تا شاخ را بشکافتی
چون رستی از زندان؟ بگو تا ما در این حبس آن کنیم
هوش مصنوعی: ای برگ، تو توانستی به قدری قوی شوی که شاخه را بشکافی. حالا که از زندان خود آزاد شدی، بگو تا ما نیز در این زندانی که هستیم، اقدام کنیم.
ای سرو، بر سرور زدی تا از زمین سر ورزدی
سرور چه سیر آموختت؟ تا ما در آن سیران کنیم
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، تو به کجا سر بر افراشتی تا از خاک و زمین جدا شوی؟ چه چیزی به تو آموخت که ما نیز بتوانیم در آن مسیر حرکت کنیم؟
ای غنچه، گلگون آمدی، وز خویش بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی؟ تا ما ز خود خیزان کنیم
هوش مصنوعی: ای گل نازنین، تو با زیبایی و طراوتت به میان ما آمدی و از خودت جدا شدی. با ما صحبت کن که چطور به اینجا آمدی تا ما نیز از خودمان فاصله بگیریم و به زیبایی تو بپردازیم.
آن رنگ عبهر از کجا؟ وان بوی عنبر از کجا؟
وین خانه را در از کجا؟ تا خدمت دربان کنیم
هوش مصنوعی: این رنگ زیبا از کجا آمده است؟ و این عطر خوش کجا پیدا شده؟ و این خانه را از کجا یافته‌ایم تا بتوانیم به خدمت دربان آن بیاییم؟
ای بلبل آمد داد تو، من بندهٔ فریاد تو
تو شاد گل، ما شاد تو، کی شکر این احسان کنیم؟!
هوش مصنوعی: ای بلبل، تو با صدای خود خبر شادی و خوشحالی را می‌آوری. من هم بنده‌ی تو هستم و فریاد شادی‌ات را بر سر می‌زنم. تو در میان گل‌ها شاد هستی، اما ما نیز در این خوشحالی شریکیم. حالا چگونه می‌توانیم شکرگزار این لطف و احسانی که به ما کرده‌ای، باشیم؟
ای سبزپوشان چون خضر، ای غیب‌ها گویان به سر
تا حلقهٔ گوش از شما، پُر دُرّ و پُرمرجان کنیم
هوش مصنوعی: ای کسانی که لباس سبز پوشیده‌اید و همانند خضر، سخنانی از عالم غیب را بیان می‌کنید، می‌خواهم از شما پر از گنجینه‌های گرانبها و گوهرهای خوش‌رنگ شوم.
بشنو ز گلشن رازها، بی‌حرف و بی‌آوازها
برساخت بلبل سازها، گر فهم آن دستان کنیم
هوش مصنوعی: از گلزار، رازهایی را بشنو که نه با حرف و نه با آواز بیان می‌شوند. بلبل، موسیقی را از این رازها می‌سازد، اگر ما درک کنیم که چگونه می‌توانیم به این زیبایی‌ها پی ببریم.
آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شکر
می‌آورد الحان‌تر، جان مست آن الحان کنیم
هوش مصنوعی: قمر به آسمان رفته و قمری آواز می‌خواند، در حالی که طوطی نیز شکر می‌آورد. جان شاداب و سرشار از زندگی به این نغمه‌ها پاسخ می‌دهد و با آن‌ها همراه می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۸۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1387/12/20 17:03
رسته

بیت اول مصرع دوم
غلط : سرواستان
درست : سرو استان
منبع : نسخه ی فروزانفر
---
پاسخ: با تشکر، مطابق تحقیق شما تصحیح شد.

1397/02/23 22:04
همایون

غزلی دوست داشتنی و زیبا متناسب با زیبائی بهار، که از واژه‌های مورد علاقه جلال دین است و در اینجا بهار را الهام بخش و راهنمای انسان برای رهایی او و افراشتگی و سروری در هستی‌ می‌‌بیند
و اینکه بهار زمینه عشق را فراهم می‌‌کند تا بلبل و قمری و طوطی از آن برخوردار گردند آنگونه که پیش از آن، گل و برگ و درخت راز شکفتن را از بهار دریافت می‌‌کنند
انسان نیز از پرندگان که نوعی رهایی را تجربه می‌‌کنند و آن آزاد سازی جسم از زمین و پرواز کردن است می‌‌آموزد تا چگونه جان خود را رها و روان سازد تا سخنان نو بیاورد و در جشن بهار و نوی شرکت نماید
براستی بهار راز هستی‌ را برای ما آشکار می‌‌سازد که درون هستی‌ همه امکانات شکفتن و نو شدن ذخیره و مهیا است و خود هستی‌ نیز از آن برخوردار می‌‌گردد و همواره نو می‌‌شود و امکانات نو فرهم می‌‌کند

1399/03/14 23:06
علیرضا

سلام.وقت بخیر. از روی اتفاق سایت یونسکورو دیدم که درباره ی دوازده کشوری که رسما نوروز رو جشن میگیرن مطلبی گذاشته و در کنار نام هر کدوم از این کشورها ، کلمه ی نوروز رو بنا به لهجه ی مردمِ اون کشور ، باحروف انگلیسی آورده.. از Nowrouz ایرانیها گرفته تا Nawrouz افغانستانیها و گفته تمام این دوازده واژه ی نوروز ، newday معنی میدن... و جالب اینکه یک فایل صوتی هم گذاشته که بیت اولِ این غزل مولوی ، در اون خونده میشه... امیدوارم در این روزهای گرم آخر بهار ، این مطلب رو بپسندین.