گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلام معرفت بهر حسامت می کنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هوش مصنوعی: تو درون منی و من تو را در دل خود پنهان دارم. به خاطر تو همیشه به سمت تو و یادگارت می‌روم، چون تو برای من مانند کعبه‌ای هستی که باید به آن توجه کنم.
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
هوش مصنوعی: هر کجا که باشی، از دور ناظر ما هستی. شب که می‌شود، با یاد نام تو، خانه روشن می‌شود.
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
هوش مصنوعی: گاهی همچون باز، به دست تو پرواز می‌کنم و گاهی چون کبوتر، به سوی بام تو پرواز می‌کنم.
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
هوش مصنوعی: اگر تو غایب هستی، پس چرا دل من را می‌آزاری؟ و اگر حاضر هستی، پس چرا در خودم به خاطر تو ناراحتی می‌کشم؟
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
هوش مصنوعی: هرچند دوری جسمی ما را از هم جدا کرده، اما در اعماق قلبم، تو همیشه حضور داری. از آن جایی که تو را در دل خود نگه داشته‌ام، مانند ماه که نورش را در شب پنهان می‌کند، پیغام‌هایت را به تو می‌فرستم.
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
هوش مصنوعی: ای خورشید، نور تو از دور به ما می‌رسد. ای منبع زندگی کسانی که در تنهایی‌اند، من جانم را فدای تو می‌کنم.
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
هوش مصنوعی: من دل خود را از عشق تو صیقل می‌زنم و به گوش خود گوش می‌دهم تا از سخنان خوب و محبت‌آمیزت بهره‌مند شوم.
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
هوش مصنوعی: در گوش تو و در توانایی‌ات و در دل پرشور و شوقت، این‌ها چه چیزی است؟ تو خودی و من این توصیف را درباره‌ات می‌نویسم.
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
هوش مصنوعی: ای دل، آن محبوب تو هر طور که در مورد تو سخن بگوید، من خودم را کاملاً به تو اختصاص می‌دهم، حتی اگر از وجود تو کم شود.
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
هوش مصنوعی: ای درمانگر، در من که در حیرت هستم، به نظاره بنشین و ببین که از این همه صورت‌ها و جلوه‌ها، کدام یک را برای تو می‌آفریند.
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
هوش مصنوعی: گاهی به درستی مثل الف هستی و گاهی به کجی مانند حروف مختلف. در یک آن تو را آماده و پخته می‌کنم و در آن واحد ممکن است ناپخته و خامت کنم.
گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
هوش مصنوعی: اگر سال‌ها در مسیر می‌روی، مانند مهره‌ای در دستان من هستی؛ چیزی که تو را آرام می‌کند، من نیز با آن تو را تسلط می‌بخشم و رام می‌کنم.
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلام معرفت بهر حسامت می کنم
هوش مصنوعی: ای شاه حسام‌الدین حسن، به محبوب بگو که من برای شناخت و معرفت تو جانم را فدای تو می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش قاصدک شنو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش سارا فیض
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

[قلب][گل][بوسه]
درود به همه ی دوستان فرهیخته و مولانا دوستان گرامی
این غزل شگفت مولانا را با این ویژگی ها بشنوید :
خواننده : همایون شجریان
اجرا : گروه شمس
غزل شمارهٔ 1377

مولوی
مولوی » دیوان شمس » غزلیات

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
...
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
مولانا ( خداوندگار عشق و عرفان )

شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد تا درودی دیگر بدرود.
[قلب][گل][بوسه]

1390/10/16 21:01

دوست گرامی با پوزش فراوان ولی شما اشتباه کردید اجرای این آهنگ از گروه شمس با خوانندگی حمیدرضا نوربخش است

1391/05/18 02:08
مهدی

دوست عزیزم سپهر؛ من از اجرای آقای نوربخش اطلاعی ندارم ولی این شعر رو با اجرای همایون شجریان بیش از صدبار شنیدم.

1391/06/11 10:09

با سلام خدمت دوستان. این شعر توسط خوانندگان مختلفی اجرا شده است. در اثری به نام "پنهان چو دل" توسط حمیدرضا نوربخش اجرا شده است.
همایون شجریان در اثری که با همکاری کامکارها اجرا کرده است نیز شعر را خوانده است. همچنین حمیدرضا نوربخش در کنسرتی به نام ققنوس (آخرین کنسرت مرحوم مشکاتیان) به اجرای این شعر زیبا پرداخته است. متاسفانه این اثر نشر نشده است. این شعر اجراهای دیگری هم داشته است.

1391/12/16 21:03
مریم

سلام دوستان گنجوری
با عرض خسته نباشید
ببخشید من ادعایی در فهم شعر ندارم ولی حدس میزنم بیت چهارم ، مصرع اول به این صورت است:
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل میزنی
هم از نظر معنا درست میشود و هم با مصرع بعدی تطبیق پیدا میکند
پوزش

1392/11/05 13:02
اذرمیدخت

دوست عزیز اقای سپهر اجرای حمید نوربخش فوق العاده است مرسی

1393/02/07 00:05
امین کیخا

فریبا جان با درود به شما البته انگلیسی ناکاستومندی نوشته اید ولی به گمانم بیشترمان اینجا به فارسی نوشتن بنازیم و ببرازیم . صقال معنای صیقلی می دهد و همان صقال گویا درست است .

1393/03/16 13:06
امیرحسین

با سلام
فکر نمی کنم کسی بتونه به قشنگی همایون پسر خسرو آوتز ایران این تصنیف رو اجرا کنه...

1393/12/12 01:03
مصطفی

با صدای استاد همایون شجریان که دیگه معرکه شده خدایش...

1394/05/18 15:08
سارا

دوستان معنای بیت 9 رو به زبان ساده کسی میتونه بیا ن کنه لطفا؟

1394/06/29 00:08
امین افشار

درود
پاسخ سارا: به گمان من تا بیت نهم که می گویید شاعر وصف و مدح معشوق می گوید و از این پس در پی پرسشی از دل، سخنان معشوق (که البته سرایش دل عاشق است) را یادآوری و گوشزد می کند که از مصرع دوم بیت نهم تا آخر غزل (غیر از بیت آخر) ادامه دارد. پس بیت نهم را باید این گونه خواند:
ای دل! نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را؟:
[که] هر چند از تو کم شود، از خود تمامت می کنم
با این معنای لفظی: ای دل من! مگر نه این است که در ماجرای عاشقی مان آن دلبر به تو گفت: هر چقدر بدهی و کم شوی در این عشق، من جایش را می گیرم و از خود پر می کنم. اشاره است به اینکه عاشق باید دل از سایر تعلقات برگیرد تا معشوق خانه کند.

1395/03/06 14:06
عمر شیردل

به جواب فریبا : همان کلمهٔ "صقالی" درست است . به معنی صیقل دادن .

1395/06/04 20:09
امید

ضمن عرض ادب در پاسخ به سرکار خانم فریبای عزیز . دلم نمیخواد از این حقیر رنجیده خاطر شوید اما احساس میکنم در فضایی که در مورد ادبیات خصوصاً شعر فارسی قرار است نظر دهیم فکرمیکنم اگر این کار به همین زبان نوشته شود پسندیده تر باشد . البته فکر میکنم اینجور بهتر باشه . با تقدیم احترام . امید

1395/07/20 11:10
بی

رامش هم قسمتهایی از این شعر رو خوانده در یک آلبوم که اشعار کلاسیک رو با موسیقی جدید ترکیب کرده بودند و داریوش و فرامرز اصلانی هم اگر اشتباه نکنم خواننده های دیگر آلبوم بودند .

1395/11/22 16:01
میثم

با سلام و احترام. ببخشید معنی این مصرع " زان روزن دزدیده من چون مه پیامت میکنم" چیست؟

1395/11/22 17:01
م ، س

میثم خان
خیلی ساده
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
می گوید : از تو دورم ولی ، دل من به دل تو راه دارد و از این راه پنهان به تو پیام می فرستم . مثل نور ماه که از روزنی بتابد .
مانا باشید

1395/11/25 01:01
میثم

م.س عزیز، از پاسخ شما ممنونم. اما باز هم مفهوم این مصرع را متوجه نمیشوم. یعنی شاعر خود را به ماه تشبیه کرده؟ چه لزومی دارد که خود را یا پیام فرستادن خود را به تابیدن نور ماه از روزنی تشبیه کند؟ در مصرع قبل می گوید که از دل من به دل تو روزنی است. اگر نوری قرار باشد بتابد از جانب آن معشوق باید بر دل عاشق بتابد،نه برعکس! اینطور نیست؟ به نظر بنده در این مصرع میگوید از این روزن به تویی که چون ماه هستی و نورت از این روزن به من میرسد سخن میگویم. یعنی معشوق به ماه تشبیه شده است.( سخن گفتن با ماه هم که در ادبیات از کارهای عاشقان است.)

1395/11/25 01:01
مهناز ، س

درست می گویید میثم خان
در ادبیات ” پیام دادن و پیام گرفتن “ دیده ام ولی ”پیام کردن “ نشنیده بودم
اگر ”پیامت می کنم “را به مانای رسیدن پیام بگیریم حق با شماست ، ولی اگر پیام فرستادن بگیریم به گونه ای دیگر است .
مختارید
اگر من اشتباه می کنم ببخشایید
مانا باشید

1396/02/08 09:05
علی

میثم گرامی. ماه نماد نامه بران و پیک بوده است، چنانکه خورشید نماد پادشاهان. مشتری نماد وزیران. مریخ نماد لشکریان. عطارد نماد کاتبان. زهره نماد مطربان.
در این بیت میگوید: جسم ما از هم دور است امّا از دل من به دل تو روزنی است که من مانند ماه، پیام را از طریق این روزنِ پنهانی به دل تو میرسانم.
در این بیت، «دزدیده» به معنای «پنهانی» است. در مورد «پیام کردن» باید به اشعار دیگر مولانا توجه کنید:
پیام کرد مرا بامداد بحر عسل
که موج موج عسل بین به چشم خلق غزل
کرد پیامی برگ به میوه
زود بیایی گوش نخاری
پیام کردم کای تو پیمبر عشاق
بگو برای خدا زود ای رسول امین
همانطور که میبینید، پیام کردن به معنای رساندن پیام است و این موضوع با واژۀ ماه در بیت مورد نظر هماهنگی کامل دارد.
در ادبیات ظرافتهایی وجود دارد که به سادگی نباید با آن برخورد کرد وگرنه به اشتباه خواهیم رفت.

1396/05/30 11:07
یونس

درود
مصرع "گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم" صحیح نیست و باید به شکل "گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی" باشه

1396/06/27 23:08
شاهین

عرض سلام و ادب
عزیزانی که گفتن باید عوض میزنم،میزنی باس نوشته بشه در بیت
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل میزنم
دقیقتر به وزن و معنا دقت کنند میبینند درسته ولی باید قشنگ معنا رو حلاجی کنند
اصلا اگه میزنی بنویسیم معنی شعر به هم میریزه

1396/08/26 01:10
مرتضی

کسی میدونه منظور مولانا از در سینه دامت می کنم چی هست؟ سپاس

1396/09/01 09:12
وحید

عزیزان بنده با اندک سواد خود فکر می کنم که سه مورد باید در این غزل تصحیح بشه.
اول، اون جا که می فرماد، هر جا که هستی حاضری به گمان حقیر باید باشه هرجا که هستم حاضری. هر جور حساب کنید هر جا که هستی حاضری ب معناست یا حشو است. به خصوص به خصوص با توجه به ادامه اش که می گه از دور در ما ناظری. لازمه این قضیه اینه که مخاطب هرجا که گوینده هست حاضر باشه نه هرجا که خودش هست حاضر باشه.
دوم. بیت گر غایبی هر دم چرا. این هم باید باشه گر حاضری هم دم چرا آسیب بر دل می زنم. یعنی اگر هستی چرا بی تابی می کنم و به خودم آسیب وارد می کنم از هجر تو. ور غایبی پس من چرا در سینه دامت می کنم. در پاسخ عزیزی که پرسیده معنی این مصرع چیه، منظور مولوی اینه که اگر نیستی چرا من امید دارم که در دلم اسیرت کنم و تو رو در دلم داشته باشم. شاعر می گه من در دلم برات دام گذاشتم. یعنی امید دارم تو رو در دل خودم ماندگار و ماندنی کنم و می پرسه اگر تو نباشی دام گذاشتن بی معناست. دام رو برای کسی یا چیزی پهن می کنند که امید دارند اون چیز یا اون کس از جایی که دام گذاشته شده گذر کنه. پس می فرماد ور غایبی پس من چرا در سینه دامت می کنم.
آخر این که نظر شخصی حقیر با توجه به شناختی که از حضرت دارم اینه که به جای ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو باید باشه ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور نو. این تعبیر نو برای مسائل رو مولوی مکرر به کار برده. راجع به این آخری قسم نمی تونم بخورم ولی اگر قرار بود شرط ببندم فکر می کنم به جای نور تو، روی نور نو شرط می بستم.

1396/09/01 10:12
وحید

ایضن در پاسخ عزیزی که راجع به معنی بیت 9 پرسیده اند باید بگم:
بن نظر شخصی بنده می بایست صنعت مجازی در این جا به کار رفته باشه که داستانی که بهش اشاره داره می شه برما مکشوف نیست. ولی می تونم در حد فهم خودم با اطمینان بگم که منظور شاعر اینه که ای دل در ماجرا یا داینامیکی که با دلبر داشتی مگر دلبر یا معشوق به تو نگفت که اگر از تو چیزی کم بشه در عوض من با وجود خودم و از خودم اون خلاء و نقصان رو پر می کنم. در واقع این یک استفهام انکاری است. برای تقریب به ذهن بیشتر این رو در نظر بگیرید. مثلن معشوق می گه اگر در داستان عشق و عاشقی که ما با هم داریم تو از خودت خالی بشی (که همواره شرط لازم برای رسیدن به وصال هست) در عوض اون ظرف خالی تو رو من با وجود خودم پر می کنم. فرض کنید عاشق می گه اگر در وجودت قراره من وارد بشم باید جای خالی وجود داشته باشه. یعنی باید ظرف وجودیت رو برای من خالی کنی و در عین حال می گه نگران نباش. این ظرف خالی نمی مونه من خودم برات درستش می کنم و خودم پرش می کنم.
امیدوارم که مفید فایده بوده باشه.

1397/02/16 11:05
...

اینها چه باشد، تو منی، وین وصف عامت می کنم!!

1397/05/26 21:07
زهرا

درود بر وحید عزیز،بسیار زیبا تفسیر کرده اید
با تشکر از گردانندگان گنجور

1397/05/03 15:08
م.ع سودای علی

سلام علیکم به تمام خواننده گان حاضر الوصف...
من بیشتر از تبصره و حاشیه پردازی به پیشنهاد یک نظر و طرح کوچک میپردازم.
نظرم اینست که اگر ممکن باشد تشریح و تفسیر هر پارچه شعر از نظر یک استاد ورزیده مفسر، مبصر و مسلط به شعر در آغاز شعر جهت رفع برداشت های غیر معنوی و تحت ال لفظی بطور کامل ارائه گردد، ضمنا بزرگان و صاحب‌نظران، تصور و اندیشه های شانرا ارائه نمایند. تا از یک طرف معنای محرم و عارفانه شعر ثابت ماند و از طرف دیگر قواعد و اصول علمی و نظری آن رعایت گردد. سپاسگزار تان

1397/06/04 00:09
Mahyar

به دور از دوگانگی (duality) - مولانا با خود و درباره خود در گفتگوست

این‌ها چه باشد تو منی - وین وصف عامت می کنم

1397/07/09 10:10
امیر

جانرا غلاف معرفت بهر حسامت میکنم ، اینجا حسامت میکنم چه معنایی دارد ؟

1397/07/09 18:10
۸

امیر،
حسام به مانای تیغ تیز آمده است، شمشیر بران

1398/01/11 06:04
شیدا

در جواب وحید
در مصرع: هرجا که هستی حاضری
یای هستی، یای مخاطب نیست، بلکه یای مصدری است
یعنی هرجا که هستی و وجودی است، تو هم حاضری
مثل شعر فردوسی:
جهان را بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
که یعنی هرچه که هستی و وجود است، تویی، نه به این معنی که هرچه خودت هستی خودت هستی!

1398/02/28 20:04
آرام نوبری نیا

با سلام
لینک مربوط به :
« گلهای رنگارنگ » شمارهٔ 554 » (دشتی) (10:20 - 12:20) نوازندگان: رضا ورزنده (‎سنتور) خواننده آواز: محمودی خوانساری سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: آن نه روی است که من وصفِ جمالت گویم »
اشتباها در این صفحه الحاق شده که مربوط به غزل شماره 413 سعدی بزرگوار میباشد.
این وب سایت بسیار مفید و قابل تحسین است،با تشکر از دست اندرکاران خانواده گنجور.
پیروز و پاینده باشید

1398/04/18 00:07
علیرضا

با سلام خدمت عزیزان جان
بنده در درک معنی بهت دهم ابهام دارم و ممنون میشم اگر نظراتتون رو در اختیارم بذارید.
سپاس

1399/01/10 04:04
وحید

شیدای گرامی حاشیه شما رو مطالعه کردم. تعبیر واژه هستی به معنای جهان آفرینش اشکال معنایی را بر طرف نکرده بلکه اشکال زبانی هم اضافه خواهد کرد.
از نظر زبان پارسی اگر بپذیریم منظور از هستی آفرینش است، در این صورت مصرع باید به این صورت بوده باشد:
هر جا که هستی هست (یا وجود دارد) حاضر هستی
صرفن از نظر زبان شعر تصور این که از این مصرع برای رعایت وزن شعر حذف شده دور از ذهن است. بنده قرینه دیگری در زبان مولوی برای چنین مورد سستی از حذف فعل سراغ ندارم.
در ثانی از نظر معنایی تفسیری که ارائه دادید اشکال را دو چندان می کند. هر جا که جهان هستی وجود دارد حاضر هستی به همان میزان حشو است که هستی را به معنای حضور داشتن را بپذیریم (رجوع شود به حاشیه ای که پیش تر با دوستان در میان گذاشتم). از نظر زیبایی شناخت و نوازش خیال نیز واضح است که این مفهوم که هر جا که من هستم محبوب حاضر است بسیار بلند تر و شاعرانه تر از این مفهوم است که در جای جای هستی محبوب حاضر است.

1399/01/10 05:04
وحید

در پاسخ پرسش علیرضا در مورد معنی بیت دهم:
بزرگوار، حقیر ظاهر این بیت رو تفسیر می کنم در حد فهم خود ولی بطن این بیت تاویل پذیر در کلام نیست. عمق مفهوم به عمق جان خواننده و شخص شماست که در کلام نمی گنجد.
علی ای حال، برای درک بهتر بیت باید به کل غزل نظر داشت. این غزل در کنار جریان مفهومی که داره یک تصویر سازی غریب، سیال و مهیب (از شدت ژرفا) رو مجسم می کنه. برای درک معنی بیت این تصویر سازی رو به صورت خلاصه در سه پرده می توان مرور کرد:
پرده اول (ابیات یک تا شش): گوینده مخاطب را حاضر غایب در همه حال تصویر می کند. در این مرحله گوینده مخاطب را در همه حال می جوید و در ارتباط و پیوستگی با اوست. پرده اول با بیت ای آفتاب از دور تو ... به پایان می رسد.
پرده دوم (ابیات هفت تا نه): پرده دوم شامل دو بیت مکاشفه و یک بیت توضیحی می باشد. ضرباهنگ تصویر بالا رفته و درطی سه مصرع گوینده مراحل مکاشفه را طی کرده و در مصرع چهارم به ادراک یگانگی با مخاطب می رسد. و در بییت سوم آن را تشریح می کند.
پرده سوم (ابیات ده تا دوازده): پیچشش و سرعت تصویر سازی وارد فاز انتهایی شده، گوینده با مخاطب یا محبوب ذکر نیاز می کند و در عین حال یاد آور می شود که محبوب مانند موم توسط ادراک گوینده در حال تطور و نو به نو شدن است و این قدرت گوینده در نو به نو کردن محبوب که حالا مشخص شده با گوینده در هم تنیده هستند در نگر گوینده برای محبوب نیز شگرف و مایه تحیر است.
دز سایه این توضیحات بیت را با هم مرور کنیم:
می فرماید ای چاره، یعنی ای درمان، ای دوای درد، با درمان گری و چاره گری حیران در من نگاه کن که اکنون از میان این تصاویر تو رو به کدامین تصویر در می آورم. یک تصویر غریبی است که گوینده درمان خود را از مخاطب که در او ممزوج است می جوید و در عین حال محاط بر تصویر درمان گر خود است و ابایی ندارد از یاد آوری این مهم به درمان گر خود.

1399/07/22 15:09
مسعود

با سلام؛
در پیوند با نظرات وحید عزیز و شیدای گرامی، درباره این مصراع که «هرجا که هستی حاضری ...» باید گفت مصرع به همین شکل هم ایرادی ندارد. هستی در اینجا نه به معنای وجود است و نه اشتباها به جای هستم آمده است. بلکه یعنی هرجا که باشی، یعنی انسان هرجا که باشد، آن معشوق هم حاضر است. در سخن فارسی گاه به جای هستم یا باشم یا باشیم و مانند آن، هستی و باشی هم به کار می رود. پس این هستی به دیگران برمی گردد نه معشوق. یعنی آدم هرکجا باشد او حاضر است.

1399/08/02 13:11
Bahram Hosseinzadeh

در بیت دوم: «هر جا که هستم حاضری»، درست است و « هر جا که هستی حاضری» را غلط نساخان میدانم...

1400/02/02 16:05
هادی بهار

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
این بیت عالیه/ تلنگری می زنه که بیدار شیم

1400/04/14 14:07
متین

بیت  دوم   اشکال  داره _   هر جا که هستم  حاضری  درسته   _  نه  هرجا  که هستی 

1400/05/28 01:07
nabavar

گرامی متین !

با شما موافقم: هرجا که هستم حاضری به نظر مناسب تر می آید.

هر جا که هستی حاضری را میتوان گفت: هر جایی حاضری یا همه جا هستی، پس یا هستی زیادی ست یا حاضری.

هرجا که هستم حاضری به مانای آنست که همه جا با منی گرچه دور باشی.

1400/05/27 23:07
ملیکا رضایی

با سلام به تمامی دوستان

در مورد بیت دوم ،هر جا که هستی حاضری درست است 

۱/اگر دقت کنید وزن و آهنگ کلام در شعر دچار اشکال میشود اگر' هستی 'را به 'هستم' تغییر دهیم 

۲/در معنای شعر تغییراتی ایجاد میکند که از زیبایی شعر میکاهد.

۳/معنا کردن یک شعر تنها محدود به معنا واژه نیست چراکه هیچ واژه ای نمیتواند بیان واقعی و حقیقی را بر همه آدمان نمایان سازد ، تنها عده ای هستند که با سروده ها و متن ها خود ،آدمی را مدهوش سروده یا متن شان میکنند و این افراد توانایی بسیاری دارند و برهی شان چون مولانا جایگاهی بالاتر از آدمی دارند و هر کس که استعداد بسیاری دارد در کارش خلاقیت بیشتری به کار میبرد و آنکس که جایگاهی بالاتر از آدمی دارد سخن هایش که یا از عقل یا از دل در آید زیباتر و دلنشین تر هست و البته که درک آن سخت تر .همچنین معنا کردن یک واژه همیشه در سروده ای درست نخواهد بود گاه یک واژه در هیچ کدام از معانی خود به کار نمیرود. اینجا هم همین طور است:

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری شب خانه روشن میشود چون یاد نامت میکنم :

هستی برای تاکید وجود معشوق و یار در تمامی لحظات هست و نه در معنی بودن هست و نه در معنای وجود و این تاکید در معنی اینگونه معنی میشود :تو حاضر هستی در هر مکانی که چشمانم میبیند آنرا ،تو از دور بر ما عاشقانت ناظر هستی (یعنی تو در کنار ما نیستی شاید ،ولی چشمان ما باز هم تو را میبیند و تاکید میمند که چه یار باشد و چه نباشد ،باز هم یار در کنار عاشقان هست ) شب های تیره و تار (روزهای غمگین )خانه (دل های غمین )روشن- (پر از عشق و امید و زیبایی و نور )-میشود هنگامی که یادت میاید 

1400/09/19 12:12
ملیکا رضایی

علیرضا قربانی در مستندی نیز این را خواند که البته من خودم برای شجریان و بعد نوربخش رو ترجیح میدم:-))

 

1401/07/26 09:09
محسن ز

ای کاش کمی و فقط کمی سواد شعری در جامعه افزایش پیدا کند. ای کاش در این حد که مردم وقتی شعری را می‌خوانند یا برایشان خوانده می‌شود معنای کلی آن را درک کنند با شعر آشنا می‌شدند!

بیت دوم این شعر ظاهرا برای بیشتر خوانندگان بسیار عجیب و سخت و نامفهوم است در حالیکه معنای بسیار واضحی دارد و فقط کافی است که آن را درست بخوانیم تا معنای آن آشکار شود ولی ظاهرا حتی صحیح خواندن آن هم برای عده‌ای واقعا مشکل است!

حرف «ی» در کلمه «حاضری» یای نکره است یعنی «یک شخص حاضر» مثل اینکه بگوییم «دانش آموزی» یعنی «یک دانش آموز ناشناس» که صرفا دانش آموز بودنش برایمان مهم است نه هویت شخصی اش. پس «حاضری» یعنی ناشناسی که حضور دارد.

اما حرف «ی» در کلمه «هستی» را هم می‌توان یای سجع درنظر گرفت که در اینصورت کلمه «هستی» همان «هست» یا «وجود دارد» معنا می‌دهد (چنانکه در جمله «و آن راه چنان دراز بودی که آن را پایان نمی‌نمود»، فعل «بودی» همان «بود» است که با یک حرف یاء بصورت آهنگین و مسجع درآمده است) و مفهوم مصراع «هرجا که هستی حاضری از دور بر ما ناظری» چنین است : «هرجا که کسی حاضر هست (یعنی بنده‌ای از بندگان تو حاضر است و بعبارت دیگر، یعنی هرجا که ما بندگانت حضور داریم)، تو از دور (یعنی بطور نامحسوس برای ما) برما ناظر هستی» و هم می‌توان آن را یای استمراری درنظر گرفت که در ادبیات کهن در بسیاری از مواقع بجای آوردن «می» بر سر فعل، با آوردن «ی» در آخر فعل آن را تبدیل به فعل استمراری می‌کردند مثل معنای عبارت «چنان گفتی» که «چنان می‌گفت» است و در بیت ششم همین شعر، «فرستی» ، «می‌فرستد» معنی می‌دهد. با این فرض، معنای مصراع اینطور است که «هرجا که همیشه حاضری وجود دارد تو از دور (یعنی بطور نامحسوس برای ما) برما ناظری» یعنی جایی که بطور مستمر حاضرانی هستند و چون در این عالم همیشه حاضرانی وجود دارند (یعنی نوع بشر) پس خدا هم بطور مستمر (و البته بطور نامحسوس) بر آنان ناظر است.

1401/07/03 11:10
,,شاهرخ کاظمی

سلام

حضرت مولانا انسان را امتداد خداوند

می, داند نمادها راعوض می کنه 

اینجا هم خورشید, وهم ماه خداونده

اکر مرکز عدم باشه. عدم همان خداونده

اکر مرکز عدم بشه از غم غصه نگرانی

وغیبت قضاوت ودروغ خالی بشه

وذهن خاموش بشه برکات مثل عقل

وخرد, هدایت از, مرکز, عدم

میاد, یعنی, خشم حسادت تصمیم

نمی گیره نم نم خداست که در

کارهای ما تصمی می گیره

ولی اکر ذهن بدون خداوند تصمیم

بگیره انسان محیط, زیست وخودش

را نابود, می کنه. که اوضاع دنیا

را ببینید و اسرار می گوید 

که به ان ماه یا خورشید

می, توانید ارتباط, داشته

باشید تمام ابیات یک چیزرا

می, گوید انسان به اصل خودش

برکرده با اراده ازاد بحث ساعتها

وقت می طلبه اسم را ول کن

مسمی را بچسبه صفاوت خداوند

را باید, انسان داشته باشه

وکرنه نتیجه ای نمی گیرریم

1401/10/18 00:01
سفید

 

شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می‌کنم...

 

 

1401/12/20 18:02
علیرضا گودرزی

سلام شعر در اوج زیبایی است و خوانش شعر با صدای  همایون جان ،فرزند خلف خسرو آواز ایران استاد نامیرا محمدرضا شجریان زیبایی صد چندانی به شعر داده است.  خداوند حافظ همایون جان باشد

1403/07/12 09:10
ر.غ

یا سلام. 

جان را غلام معرفت بهر حسامت می کنم. بجای غلام لطفا غلاف یا نیام بگذارید.

1403/09/16 19:12
محمدعلی

شعر در فضای کاملا ملکوتی است. اگر چه تفسیر های ادبی تا حدودی کمک می کند ولی تمام قصه نیست. مولانا عارف است و تا شما در افق فهم او قرار نگیرید متوجه نمی شوید چه می گوید... همدلی از همزبانی بهتر است.

اگر مولانا زنده بود صد ها هزار بار این غزل را با صدای شجریان گوش می کرد

1403/09/18 05:12
حسین پشنگ

تمام ابیات و غزلیات مولانا ار فضای یکتایی امده با من ذهنی قابل تفسیر نیست.