گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۶

کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم
من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد
من چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنم
دکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بود
سلطان جانم پس چرا چون بنده جانداری کنم
دکان خود ویران کنم دکان من سودای او
چون کان لعلی یافتم من چون دکانداری کنم
چون سرشکسته نیستم سر را چرا بندم بگو
چون من طبیب عالمم بهر چه بیماری کنم
چون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدی کنم
چون گلبنم در گلشنش حیفست اگر خاری کنم
چون گشته‌ام نزدیک شه از ناکسان دوری کنم
چون خویش عشق او شدم از خویش بیزاری کنم
زنجیر بر دستم نهد گر دست بر کاری نهم
در خنب می غرقم کند گر قصد هشیاری کنم
ای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنم
شمع و چراغ خانه‌ام چون خانه را تاری کنم
یک شب به مهمان من آ تا قرص مه پیشت کشم
دل را به پیش من بنه تا لطف و دلداری کنم
در عشق اگر بی‌جان شوی جان و جهانت من بسم
گر دزد دستارت برد من رسم دستاری کنم
دل را منه بر دیگری چون من نیابی گوهری
آسان درآ و غم مخور تا منت غمخواری کنم
اخرجت نفسی عن کسل طهرت روحی عن فشل
لا موت الا بالاجل بر مرگ سالاری کنم
شکری علی لذاتها صبری علی آفاتها
یا ساقیی قم هاتها تا عیش و خماری کنم
الخمر ما خمرته و العیش ما باشرته
پخته‌ست انگورم چرا من غوره افشاری کنم
ای مطرب صاحب نظر این پرده می زن تا سحر
تا زنده باشم زنده سر تا چند مرداری کنم
پندار کامشب شب پری یا در کنار دلبری
بی‌خواب شو همچون پری تا من پری داری کنم
قد شیدوا ارکاننا و استوضحوا برهاننا
حمدا علی سلطاننا شیرم چه کفتاری کنم
جاء الصفا زال الحزن شکر الوهاب المنن
ای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم
زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم
آتش زنم اندر تتق تا چند ستاری کنم
زین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افق
ذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنم
الدار من لا دار له و المال من لا مال له
خامش اگر خامش کنی بهر تو گفتاری کنم
با شمس تبریزی اگر همخو و هم استاره‌ام
چون شمس اندر شش جهت باید که انواری کنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم
هوش مصنوعی: این دنیا کار خاصی ندارد که بخواهم با گل و گیاه سر و کار داشته باشم. نیاز من به یاری دوستانم کمتر از آن است که بخواهم خود را مشغول کنم.
من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد
من چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنم
هوش مصنوعی: من انسانی هستم که تحت تأثیر حوادث و تغییرات قرار نمی‌گیرم و نمی‌گذارم که فشارهای خارجی مرا دچار تغییر کنند. من نیازی به پوشش ظاهری و زودگذر ندارم که از خودم تصویری کمرنگ بسازم.
دکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بود
سلطان جانم پس چرا چون بنده جانداری کنم
هوش مصنوعی: چرا باید دکانی بزنم وقتی که او خود بازار و دکان من است؟ اگر جانم در دست اوست، پس چرا باید به مانند یک بنده رفتار کنم؟
دکان خود ویران کنم دکان من سودای او
چون کان لعلی یافتم من چون دکانداری کنم
هوش مصنوعی: من فروشگاه خود را خراب می‌کنم، زیرا شوق او در دلدارم. چون به مانند یک جواهر قیمتی او را یافته‌ام، پس مثل یک فروشنده به عشق او مشغول می‌شوم.
چون سرشکسته نیستم سر را چرا بندم بگو
چون من طبیب عالمم بهر چه بیماری کنم
هوش مصنوعی: چرا باید خود را به دردسر بیندازم وقتی دلbroken دارم؟ بگو، چون من پزشک ماهر و دانایی هستم، برای هر بیمارستانی که در جهان وجود دارد، درمانی می‌یابم.
چون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدی کنم
چون گلبنم در گلشنش حیفست اگر خاری کنم
هوش مصنوعی: اگر من مانند بلبلی در باغ دل نغمه‌سرایی کنم ننگ است، و اگر مانند جغدی در شب بیفتم هم حرام است. پس اگر مثل گلی در گلشن خوشبو باشم، زشت خواهد بود اگر به خاری تبدیل شوم.
چون گشته‌ام نزدیک شه از ناکسان دوری کنم
چون خویش عشق او شدم از خویش بیزاری کنم
هوش مصنوعی: وقتی که به مقام و نزدیکی پادشاه رسیدم، از افرادی که فرومایه و بی‌ارزشند دوری می‌کنم. چون به عشق او پیوسته‌ام، از خودم فاصله می‌گیرم و از خودخواهی دور می‌شوم.
زنجیر بر دستم نهد گر دست بر کاری نهم
در خنب می غرقم کند گر قصد هشیاری کنم
هوش مصنوعی: اگر زنجیری بر دستم بیاندازد و هرگز نتوانم دستی به کاری بزنم، در می زاری غرق می‌شوم و اگر بخواهم به هوش و هشیاری برسم، باز هم در همین می غرق می‌شوم.
ای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنم
شمع و چراغ خانه‌ام چون خانه را تاری کنم
هوش مصنوعی: ای عزیز من، با نوشیدن می، غم سنگینی را از سینه‌ام دور کن، و وقتی که خانه‌ام را تاریک می‌بینی، شمع و چراغ را روشن کن.
یک شب به مهمان من آ تا قرص مه پیشت کشم
دل را به پیش من بنه تا لطف و دلداری کنم
هوش مصنوعی: یک شب به خانه‌ام بیا تا ماه را در حضورت به نمایش بگذارم. دلت را به من بده تا بتوانم به تو محبت و دلجویی کنم.
در عشق اگر بی‌جان شوی جان و جهانت من بسم
گر دزد دستارت برد من رسم دستاری کنم
هوش مصنوعی: اگر در عشق جان خود را از دست بدهی، و جهان و زندگی‌ات نابود شود، من از این کار هیچ نمی‌زنم. حتی اگر دزد، دستار تو را ببرد، من به خاطر تو دستار می‌زنم.
دل را منه بر دیگری چون من نیابی گوهری
آسان درآ و غم مخور تا منت غمخواری کنم
هوش مصنوعی: دل خود را بر کسی دیگر نگذار زیرا مانند من دلی نخواهی یافت. به راحتی به گنج سعادت برس و نگران نباش؛ من خودم به کمک تو می‌آیم و غم‌هایت را می‌کاهیم.
اخرجت نفسی عن کسل طهرت روحی عن فشل
لا موت الا بالاجل بر مرگ سالاری کنم
هوش مصنوعی: خود را از کسلی و تنبلی رها کرده‌ام و روح خود را از شکست و ناکامی پاک کرده‌ام. هیچ مرگی جز در زمان مقرر وجود ندارد و من با هر مرگی که پیش آید، مقابله خواهم کرد.
شکری علی لذاتها صبری علی آفاتها
یا ساقیی قم هاتها تا عیش و خماری کنم
هوش مصنوعی: شکرگزاری از لذت‌های زندگی و صبر در برابر مشکلاتش. ای ساقی، باده را بیاور تا از زندگی و سرمستی لذت ببرم.
الخمر ما خمرته و العیش ما باشرته
پخته‌ست انگورم چرا من غوره افشاری کنم
هوش مصنوعی: شراب به دست خودت تهیه شده و زندگی‌ای که تجربه‌اش کرده‌ای، به پختگی رسیده است. چرا باید من در این حال، انگور نارس را فشار دهم؟
ای مطرب صاحب نظر این پرده می زن تا سحر
تا زنده باشم زنده سر تا چند مرداری کنم
هوش مصنوعی: ای موسیقی‌دان با دانش، این نغمه را تا سحر بزن. تا زمانی که زنده‌ام، زندگی می‌کنم و نمی‌خواهم به زندگی مرده ادامه بدهم.
پندار کامشب شب پری یا در کنار دلبری
بی‌خواب شو همچون پری تا من پری داری کنم
هوش مصنوعی: امشب تصور کن که شب زیبایی است یا در کنار معشوقی قرار داری و بی‌خواب بمان تا من هم بتوانم از زیبایی‌ات بهره‌مند شوم.
قد شیدوا ارکاننا و استوضحوا برهاننا
حمدا علی سلطاننا شیرم چه کفتاری کنم
هوش مصنوعی: دستگاه‌های ما را استوار کردند و برهان ما را روشن ساختند. سپاسگزاریم از سلطنت ما. حالا چه کاری باید انجام دهم که مانند کفتار باشم؟
جاء الصفا زال الحزن شکر الوهاب المنن
ای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم
هوش مصنوعی: زمانی که صفا آمد، غم و اندوه از بین رفت و به خاطر بخشش و نعمت‌های الهی شکرگزار شدم. ای مشتری، بیا کنار من بنشین تا من چیزی را از تو بخرم.
زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم
آتش زنم اندر تتق تا چند ستاری کنم
هوش مصنوعی: از آن لحظه که دیوانه‌وار به صدا در می‌آیم، به خاطر شادی و جشن عروسی‌ام است. می‌خواهم شعله‌ای از آتش در دلم برافروزیم تا مدتی از غم و اندوه رهایی یابم.
زین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افق
ذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنم
هوش مصنوعی: از این آسمان که دورم، چون گوشه‌گیرم، می‌خواهم مانند افق بی‌نهایت، بر سلطنت جباری حاکم شوم.
الدار من لا دار له و المال من لا مال له
خامش اگر خامش کنی بهر تو گفتاری کنم
هوش مصنوعی: خانه آن کسی است که هیچ خانه‌ای ندارد و دارایی آن کسی است که هیچ مالی ندارد. اگر سکوت کنی، من برای تو سخنی خواهم گفت.
با شمس تبریزی اگر همخو و هم استاره‌ام
چون شمس اندر شش جهت باید که انواری کنم
هوش مصنوعی: با شمس تبریزی که هم‌نفس و هم‌مذهب من است، همان‌طور که شمس در شش جهت می‌درخشد، من نیز باید در تمام ابعاد وجودم نور و روشنی بیفشانم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷۶ به خوانش امیرحسین بذرافشان
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶ به خوانش حسین رستگار

حاشیه ها

1393/07/05 14:10
احمد

در بیت زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم، پگه با پ درست می باشد بمعنی پگاه و صبحگاه .

1394/10/20 04:01
رضا تنها

این غزل یکی از بهترین و کامل ترین غزل های عاشقانه و عارفانه است. چه می کنه این مولانا

1395/04/27 01:06
هنگامه حیدری

صحیح بیت نوزدهم چنین است:
جاء الصفا زال الحزن ، شکراً لوهاب ِ المِنَن
ای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم

1395/11/09 18:02
وفایی

" بگه " کاملا درست است . فرهنگ معین جلد اول : بگه و بگاه همان پگه و پگاه هستند . شکل قدیمی کلمه پگاه ، بگاه بوده که در زمان مولانا رایج بوده .

1397/02/20 15:05
هانیه سلیمی

در مورد "بگه" یا "پگه": دکتر عبدالکریم سروش در آلبوم رسول آفتاب، این کلمه را "بگه" خوانده، چنانچه در نسخه ی گنجور میبینیم.

1399/01/09 18:04
عبدی

جانداری = دربانی
قنق = مهمان
تتق = خیمه

1402/05/05 05:08
بشارتی

ترجمه عربی:

 

سپاس من از لذتهای آن و بردباریم از زیانهای آن است، ای ساقی من برخیز،و بیاور تا...

1402/05/05 05:08
بشارتی

ترجمه عربی:پایه های ما را استوار کردند، برهان ما را آشکار ساختند، سپاس بر سلطان ما.

1402/05/05 05:08
بشارتی

تتق: چادر یا پرده بزرگ

1402/05/05 05:08
بشارتی

ترجمه عربی: خانه از آن کسی است که خانه ندارد،مال به کسی تعلق دارد که مالی ندارد...

1402/05/05 05:08
بشارتی

ترجمه عربی:

 

نفسم را از تنبلی برآوردم,روحم را از سستی پاک ساختم،مرگ جز به اجل نیست

1402/05/05 05:08
بشارتی

شراب آن است که خود پروردم، و خوشی آن است که در چنگ گرفتم...

1402/05/05 05:08
بشارتی

ترجمه عربی:صفا آمد اندوه از میان رفت،سپاس بر بخشنده احسان‌ها...